کلیپ های حجاب- سری اول
مظلومیت حجاب
بانوی محجبه ای در یکی از سوپرمارکتهای زنجیرهای در فرانسه خرید میکرد؛ خریدش که تموم شد برای پرداخت رفت پشت صندوق. صندقدار یک خانم بیحجاب و اصالتاً عرب بود. صندوقدار نگاهی از روی تمسخر بهش انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را میگرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز میانداخت. اما خانم باحجاب ما که روبنده بر چهره داشت خونسرد بود و چیزی نمیگفت و این باعث میشد صندوقدار بیشتر عصبانی بشه ! بالاخره صندوقدار طاقت نیاورد و گفت: «ما اینجا توی فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران داریم این نقابی که تو روی صورتت داری یکی از همین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو هستید! ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار نه برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخ! اگه میخوای دینت رو نمایش بدی یا روبنده به صورت بزنی برو به کشور خودت و هر جور میخوای زندگی کن!» خانم محجبه اجناسی رو که خریده بود توی نایلون گذاشت، نگاهی به صندقدار کرد… روبنده را از چهره برداشت و در پاسخ خانم صندوقدار که از دیدن چهرهٔ اروپایی و چشمان رنگین او جا خورده بود گفت: «من جد اندر جد فرانسوی هستم…این دین من است . اینجا وطنم…شما دینتون را فروختید و ما خریدیم
80 گفتمان پیرامون حجاب
چگونه نسلی باحیا پرورش دهیم؟
جلوی آقاجان حتی پایمان را دراز نمی کردیم. او بود که باید می فهمید وقت زن گرفتن یا شوهر کردن بچه ها شده است. تا آن موقع اگر از عشق دختر همسایه می مردیم رویمان نمی شد به آقاجان چیزی بگوییم. مامان اگر به دادمان می رسید و با آقا در میان می گذاشت که چه بهتر وگرنه باید می سوختیم و می ساختیم. اگر روز ازدواج به همانی که آرزویش را داشتیم می رسیدیم انگار دنیا را به ما داده بودند. یادم نمی رود وقتی برای خواستگاری، پدرم مرا به حضور خواست و با مامان و آقاجان تنها شدم و او از من پرسید: «پس دلت می خواهد زن بگیری!» چنان خجالت کشیدم که تا بناگوشم داغ شد و فکر کردم چقدر آقا جان را توی معذوریت قرار داده ام، اما حالا پسرم جلوی چشم من با دوست دخترش با موبایل حرف می زند و قرار و مدار می گذارد و انگار نه انگار که من پدرش هستم و باید کمی حیا داشته باشد.»
شاید این درددل برایتان آشنا باشد. این حرف ها درددل مسعود ـ الف، پدر ۵۰ ساله ای است که تنها ۳۰ سال پیش آنقدر شرمنده پدرش شده بود که در شرایط جنگ و سختی خواسته است ازدواج کند که نتوانسته بود یک کلمه حرف بزند، اما حال امروز فرزندان او با گذشته خیلی متفاوت است.
● شرم سرخ گونه ها، یادش بخیر
«امروز اگر سرخی ای به گونه ای باشد از رژگونه است نه خجالت!» این حرف یک مادر ۴۵ ساله است که دختری ۲۳ ساله دارد. این مادر نیز مانند مسعود معتقد است مادر و پدر های نسل او تا حد زیادی در تربیت صحیح فرزندانشان موفق نبوده اند و معدود خانواده هایی توانسته اند تا حدی شرم و حیای پسندیده را میان فرزندانشان حفظ کنند. او می گوید: «دخترم را به مدرسه می فرستم برای درس خواندن. وقتی می روم سبزی بخرم می بینم توی خیابان است و موهایش را بیرون گذاشته و آرایش کرده. خدا می داند ما را چقدر می گشتند که لوازم آرایش همراهمان نباشد. نمی دانم سیستم مدرسه اینها چطور است. نه معلوم است کی به مدرسه می روند و کی می آیند و نه معلوم است آنجا چطور نظم و تعهد و حیا را به آنها می آموزند.
من خودم اهل این کارها نیستم، اما دخترم از وقتی به دبیرستان رفته است نمی دانم تحت تاثیر کدام دوستانش به این کارها گرایش پیدا کرده. البته زمان ما کسی آرایش آنچنانی نمی کرد و لباس ها با اپل های قطور و گشاد و بلند طراحی می شد که تنها زینتشان تکمه های بزرگ بود، اما حالا خودتان می دانید که اگر نوجوان بخواهد همرنگ بقیه همسالانش شود باید چه شکلی باشد.»
● من هم مثل تو یا بهتر
احترام از قدرت و اهمیت و اقتدار و قابلیت های شخصی ناشی می شود. دیروز بیشترین اقتدار و اهمیت و قابلیت را در خانواده، پدر داشت. بعد از او مادر بود و اگر این دو نبودند فرزند کسی نبود که بخواهد گردنکشی کند. بچه ها به والدین وابسته بودند و هر تحرک اجتماعی آنان از پشتیبانی آنان ناشی می شد.
اما امروز بچه ها به موجودی کمیاب در خانواده بدل شده اند که به خاطر این کمیابی نزد والدین و مادربزرگ و پدربزرگ ها عزیزترین هستند.
گاه بزرگ ترهای خانواده فرزندانشان را به خاطر برخورد با نوه ها ملامت می کنند و حتی والدین در مقابل کودک با هم همین برخورد را دارند.
آنها نمی پوشند و کمتر می خورند تا بچه ها بهتر بپوشند و درس بخوانند و از زندگی خود لذت ببرند.
کودکان کم کم قدرت و اقتدار می یابند. آنها تصمیم می گیرند خانواده کجا برود و کجا نرود. آنها تصمیم می گیرند کجا بخوابند و به خاطر آنهاست که خیلی از سفرها لغو یا برگزار می شود. حتی آنها در تغییر دکوراسیون منزل و خرید خودرو نیز نقش دارند. این است که آنها برای خود اقتداری بیش از والدین متصور می شوند و با خود می گویند: «مادر، پدر، من هم مثل شما هستم و شاید بهتر!» بخصوص که شکاف اطلاعاتی و مهارت های تکنولوژیک آنان و والدینشان روزبه روز بیشتر می شود. در مدرسه نیز معلم ها با فرزندان دردانه این خانواده ها مثل ملکه رفتار می کنند و آنها نفر اول می شوند نه در درس، بلکه در خانواده و فکر می کنند این دیگران هستند که باید به ایشان احترام بگذارند و همه نیازهایشان را فراهم کنند.
دانش آموزان امروز گاه خیره به چشم های معلم می نگرند و با جسارت تمام خطایشان را تکرار می کنند یا حرف زشتی می زنند و حقوق خود را به رخ او می کشند. نوع پوشش زن و مرد و روابط آنان نیز در نگاه بسیاری از مردم با آنچه حیا می دانند، فاصله گرفته است. در گذشته لباس ها حتی در خانه و مقابل محارم نیز پوشید بود، اما امروز بسیاری از افراد در حریم خانه نیمه برهنه اند و هر فامیل و آشنایی را محرم می شمارند.
● حیا از کجا می آید
“جام جم” در خصوص این مطلب نوشت: تا وقتی انسان در مرحله کودکی است، زمینه سازی برای باحیا بودن او به عهده خانواده است و پس از سن تکلیف، خود او نیز باید راه مراقبت از حیا را بشناسد و مرتبه آن را افزایش دهد.
حیا، یکی از مهم ترین وجه تمایزهای انسان و حیوان است. انسان است که از گناه شرم می کند و در مقابل بزرگ تر حیا دارد. اما حیوان جز ترس و غریزه چیزی را نمی شناسد. پرورش جوانانی که در جامعه از ترس نیروهای انتظامی از خود حجب و حیا نشان دهند پرورش یک حس انسانی نیست. این احساس ناب وقتی پدید می آید که از درون فرد بجوشد و خود مراقب آن باشد.
تربیت انسان باحیا فرآیندی تدریجی و طولانی مدت است. کسب آن مقدار از حیا که وجهی از وجوه تقوا و مایه سعادت آدمی است، به مراقبت افکار، نیت ها و اعمال در طول زندگی نیاز دارد. تا وقتی انسان در مرحله کودکی است، زمینه سازی برای باحیا بودن او به عهده خانواده است و پس از سن تکلیف، خود او نیز باید راه مراقبت از حیارا بشناسد و مرتبه آن را افزایش دهد. مهم ترین میراثی که خانواده می تواند به فرزند بدهد رفتار توام با احترام حرمت و حیاست. فرزندی که ببیند پدرش به مادر احترام می کند احترام مادرش را نگه می دارد. کودکی که می بیند مادرش از برادر شوهرش حجاب می کند معنی حجاب را خواهد فهمید.
پسری که می بیند پدرش، حتی در مقابل خاله او چشمانش را پایین می اندازد می آموزد در خانواده رعایت حریم ها واجب است، اما اگر این اصول تنها زبانی به او دیکته شود هرگز تنیجه بخش نخواهد بود.
● خنده های شوم
مجله اینترنتی “ساحل نجات” نیز در این رابطه نوشت: وقتی دختر یا پسر کوچولوی تو بعد از در آوردن پوشکش از دستت فرار کرد وبرهنه میان مهمان ها دوید، همه خندیدید، وقتی اولین فحش هایی را که کودکت آموخته بود نثار تو و پدرش کرد، همه خندیدید.
وقتی او برای بازی بر سر تو و همسرت و مادر بزرگ و پدر بزرگ خود کوبید بازهم همه خندیدید. اما این خنده ها نتیجه ای جز تقویت رفتار نادرست کودک نداشت و آن روز تو این را نمی دانستی و امروز وقتی نوجوانت سرکشی و سرپیچی می کند دیگر نمی خندی، بلکه اشک در چشمانت حلقه می زند.
دستورات دینی سرشار از توصیه هایی است برای عادت های رفتاری که تأثیر عمیقی بر شاکله انسان می گذارد. جدا کردن جای خواب کودکان، حمام کردن کودکان دختر توسط مادر و پسر توسط پدر و برهنه نشدن در مقابل فرزندانی که عقل رس شده اند حتی اگر کمتر از سن مدرسه باشند از این دست سفارش هاست.
زمینه سازی، تغییر موقعیت و روش الگوسازی سه ابزاری است که خانواده برای تربیت فرزند در اختیار دارد.
رعایت نکات اخلاقی لازم در تربیت جنسی کودکان، آموزش به آنها برای وارد نشدن به اتاق والدین، نمونه هایی از این زمینه سازی به منظور تربیت انسان باحیا و باایمان به شمار می آید.
تجلی حیا در رفتار والدین، آرام آرام رفتار و سپس نفس کودک را شکل می دهد و این الگوی اولیه چندان قدرتمند است که می تواند حتی با الگوهای غلط جامعه و محیط مبارزه کند.
والدین با انتخاب اقوام و افرادی که با آنها رفت و آمد خواهند داشت، دوستان کودک و محیط زندگی می توانند عوامل محیطی را نیز کنترل کنند.
جام جم
سیماى عفاف و حجاب در آیینه زنان شاهنامه
در دین مبین اسلام رهنمون هاى بسیار مهمى وجود دارد که هر یک درخور توجه و تأمل بسیارى است یکى از این رهنمون ها رعایت عفاف و حجاب است. عفاف در اصطلاح به نیروى درونى تعدیل کننده شهوات و غرایز انسان اطلاق مى شود. توجه بسیار آیات و روایات به موضوع عفاف نشان از اهمیت بى حد و حصر این مسئله در اسلام دارد؛ چرا که بدون آن انسان در مسیر اعتدال قرار نمى گیرد، و به سعادت حقیقى خود نائل نمى شود.
شاعران متعهد و هوشمند پارسى زبان اهمیت وافر این مقوله اخلاقى را دریافته اند. آنان سعى کرده اند ابعاد گوناگون عفاف و حجاب را در جنبه هاى مختلف شعر خود به دیگران و خود بنمایانند تا با یادآورى آن بتوانند سنگ بناى عفاف را به صورت نهادینه در میان گروههاى مختلف جامعه بنیان نهند. در این میان «ابوالقاسم فردوسى» از جایگاه ویژه اى برخوردار است. در شاهنامه کمال زن در این است که عفاف و حجاب، شرم و حیا را با علم و آگاهى جمع کرده باشد چه لازمه پاکدامنى زن عفاف و حجاب، شرم و حیا مى باشد.
ثمره پاکدامنى زن آسایش و افتخار خود، خانواده کشور و جهان است. زن خردمند شاهنامه عفاف و شرم و حیا را با فرزانگى همراه کرده است. او محدوده وظایف خود را مى شناسد. خانه آراى همسر خویش است. برایش فرزندان نیکو به دنیا مى آورد. زن پوشیده روى و پوشیده رخ و باوقار و حجاب در شاهنامه مایه سرافرازى مرد خود مى باشد زنان تاریخى شاهنامه چادر خود را چون تاجى مى دانند و بر آن مى بالند باشد که زنان جامعه اسلامى ما با تأسى به الگوهاى مذهبى چون «حضرت زهرا»(سلام الله علیها) و «حضرت زینب» (سلام الله علیها) و نمونه هاى اسطوره اى مانند «رودابه» و «تهمینه» و الگوهاى تاریخى ایران اسلامى چون «شیرین» همواره پاسدار عفاف و حجاب خود باشند.
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جاى
خداوند روزى ده رهنماى
از فضایل اخلاقى مورد تأکید در اسلام «عفاف» است. عفاف در اصطلاح به نیروى درونى تعدیل کننده شهوات و غرایز انسان اطلاق مى شود. توجه بسیار آیات و روایات به موضوع عفاف نشان از اهمیت بى حد و حصر این مسئله در اسلام دارد؛ چرا که بدون آن انسان در مسیر اعتدال قرار نمى گیرد، و به سعادت حقیقى خود نائل نمى شود. گویش صحیح عفاف به فتح عین است؛ و نباید آن را مترادف حجاب دانست. بلکه عفاف از ابعاد وسیعى برخوردار است و حجاب یکى از مصادیق آن مى باشد.
عفاف صفت مشترک میان انواع انسان مى باشد، لذا، میان مرد و زن مشترک است. در اصل عفاف، تفاوتى در دو جنس نیست، اما در مصادیق آن تفاوت هاى اندکى وجود دارد. چرا که خیلى از صفات مرد و زن با هم متفاوت است. با توجه به تفاوت هایى که بین این دو جنس وجود دارد، هر نوع اقتضاى صفات و خصلت هاى ویژه خود را دارد. علاوه بر آن، این صفت اختصاص به زمان و مکان خاصى ندارد. ابعاد عفاف جنبه هاى مختلف زندگى بشر را در برمى گیرد. انسان در کردار، گفتار و افکار، دعوت به رعایت عفاف و خویشتن دارى شده است. اهمیت این امر موجب شده است که قسمت عظیمى از دستورات اخلاقى اسلام بدان اختصاص داشته باشد.
شاعران متعهد و هوشمند پارسى زبان اهمیت وافر این مقوله اخلاقى را دریافته اند.
آنان سعى کرده اند ابعاد گوناگون عفاف و حجاب را در جنبه هاى مختلف شعر خود به دیگران و خود بنمایانند، تا با یادآورى آن بتوانند سنگ بناى عفاف را به صورت نهادینه در میان گروههاى مختلف جامعه بنیان نهند. در این میان حکیم «ابوالقاسم فردوسى» از جایگاه ویژه اى برخوردار است.
مى دانیم که موضوع شاهنامه حماسه است. به ظاهر گمان مى رود حماسه جایگاه مردان و نبرد آنان است. اما جستجو و پژوهش در اثر جاودان حکیم توس این نکته را بر ما آشکار مى کند که استاد توس در عین توجه به مردان و پهلوانان از حضور زنان عفیف در صحنه هاى مختلف غافل نبوده است.شاهنامه تنها داستان رزم رستم و اسفندیار و سوگ سیاووش و مرگ سهراب نیست، شاهنامه تنها یادآور نبردهاى خونین ایران و توران نیست. شاهنامه هر چند نامه اى پرسوز و غم انگیز است، اما در عین حال نامه اى پر شور و حیرت انگیز از داستان زنان پاکدامن مى باشد. در مقال بر آن شدیم تا از منظرى نو به اثر گرانسنگ استاد توس بنگریم، و سیماى زنان عفیف شاهنامه را به تصویر کشیم.
دنیاى پاک شعر فردوسى بیش از آنکه خواندنى باشد دیدنى است. گستره اى زیبا و خیال انگیز که بى نهایت دور از ما ولى بسیار نزدیک ماست. ما اکنون در پى آنیم که با گذر از دیواره هاى بلورین و شفاف کلامش از فضاى تنگ روزمرگى رها شویم و در زمانى به کوتاهى یک آن به دنیاى گسترده و رنگارنگ او گام بگذاریم.
در آغاز باید یادآور شوم که پهلوانان، دلیران، زنان و مردان شاهنامه در قسمت اسطوره اى و حماسى و پهلوانى آن پیرو آیین اسلام نیستند، بلکه آنان به دین ایرانیان باستان ـ زرتشت ـ مى باشند. با این وجود زن در سراسر شاهنامه، نمونه تمام عیار زن ایرانى ـ اسلامى است. در عین بهره مندى از فرزانگى، دلیرى، بزرگ منشى، شایستگى، از جوهر زنانه شرمگینى، حیا و عفاف نیز بهره مند مى باشد. چرا که فردوسى خود مسلمانى معتقد است. زن شاهنامه عشق و احترام را هم زمان با هم برمى انگیزد. او والایى و کمال دارد. تصویر شخصیت او تحت الشعاع امیال افراد داستان نیست. حال آنکه در داستان هاى دیگر خاصه در منظومه هاى عاشقانه که شاعران چیره دست ایرانى و غیر ایرانى پرداخته اند. تصویر وى غالبا به تبع داستان ترسیم شده است. یعنى کار شاعر کاوش در وجود استقلالى و باریک شدن در آفرینش و دریافت و بررسى عوامل زندگى ساز او و محیطش نبوده است، زن نژاده و عفیف ایرانى در تمام شاهنامه یک تصویر بیش ندارد. صفات او متعالى است. منتهى این صفات در افراد گوناگون شدت و ضعف دارد. زنان عفیف و با حیاى شاهنامه همواره زیبا هستند. آنان در عین جمال، کمال خلقت را نیز دارا مى باشند. در بیان فردوسى به زن این امکان داده مى شود که از زبان خودش معرفى شود؛ و مدافع عصمت و پارسایى خویش باشد. «شیرین» از زنان نامدار و برجسته شاهنامه و تاریخ ایران زمین است.
فردوسى جایگاه عالى او را در دربار «خسرو پرویز» از زبان خودش در برابر «شیرویه» توصیف مى کند:
بسى سال بانوى ایران بدم
بهرکار پشت دلیران بدم
نجستم همیشه به جز راستى
ز من دور بُد کژى و کاستى
بسى کس به گفتار من شهر یافت
ز هر گونه یى از جهان بهر یافت
به ایران که دید از بنه سایه ام
وگر سایه تاج و پیرایه ام …
چنین گفت شیرین که اى مهتران
جهان گشته و کار دیده سران
به سه چیز باشد زنان را بهى
که باشند زیباى گاه مهى
یکى آنک با شرم و با خواستست
که جفتش بدو خانه آراستست
دگر آنک فرخ پسر زاید او
ز شوى خجسته بیفزاید او
سه دیگر که بالا و رویش بود
بپوشیدگى نیز مویش بود …
به اعتقاد فردوسى همانگونه که از زبان شیرین نقل شد، آنچه زن را زیبا و شایسته تخت سرورى مى کند متانت، وقار، عفاف و حجاب است. شاعر اندیشمند و معتقد خراسان پوشیده رویى را از مسائل بسیار مهم برمى شمارد. به گونه اى که آن را هنر زنان و مایه افتخار و سربلندى آنان مى داند. او از زبان شه بانوى ایران، شیرین بیان مى کند:
مرا از هنر موى بُد در نهان
که آن را ندیدى کس اندر نهان
فردوسى مستورى زنان را مایه ارزشمندى و شکوه آنان مى داند. به همین سبب در بسیارى از موارد به جاى واژه «زن» عبارت هایى «پوشیده روى» و «پوشیده رخ» را به کار مى برد. هنگامى که «جندل» فرستاده «فریدون» مى خواهد دختران پادشاه یمن را براى پسران فریدون خواستگارى کند؛ از زبان فریدون دختران او را «پوشیده روى» و «پوشیده رخ» خطاب مى کند، و مى گوید:
ز کار آگهان آگهى یافتم
بدین آگهى تیز بشتافتم
کجا از پس پرده پوشیده روى
تو دارى سه پاکیزه نامجوى …
سه پوشیده رخ را سه دیهیم جوى
سزا را سزاوار بى گفتگو
حکیم فرزانه توس حتى دختران تورانیان ـ دشمنان ایران ـ را نیز «پوشیده روى» مى خواند.
همه دخت توران پوشیده روى
همه سر و بالا همه مشک بوى
زنان شاهنامه همواره مواظب تن خود هستند، و آن را از چشم دیگران مى پوشانند. و به این امر مى بالند و افتخار مى کنند. به طورى که منیژه با افتخار مى گوید:
منیژه منم دخت افراسیاب
برهنه ندیده تنم آفتاب
قابل ذکر است که حجاب و عفاف زنان شاهنامه سبب خانه نشینى آنان نیست. بلکه زنان در پهنه هاى گوناگون حضور دارند. به گونه اى که حتى تعدادى از آنان مانند «هماى دختر بهمن»، «پوران دخت» و «آزرم دخت» به پادشاهى مى رسند.
در فضاى خاص حماسه شاهنامه فردوسى، جنگاورى و سپاهیگرى زنان عفیف جایگاه ویژه خود را دارد. وصف «گرد آفرید» در جنگ با «سهراب» نمونه بارز پهلوانى زنان پاکدامن شاهنامه است. گرد آفرید عفیف و باوقار با موى پوشیده به نبرد سهراب دلیر مى رود. و آنچنان دلیرانه دفاع مى کند، که اصلاً به فکر سهراب خطور هم نمى کند که هم نبرد او «زن» باشد!
زنى بود بر سان گردى سوار
همیشه بجنگ اندرون نامدار
کجا نام او بود گرد آفرید
زمانه ز مادر چنین ناورید …
بپوشید درع سواران جنگ
نبود اندر آن کار جایى درنگ
نهان کرد گیسو بزیر زره
بزد بر سر ترک رومى گره
فرود آمد از دژ بکردار شیر
کمر بر میان باد پایى بزیر
بپیش سپاه اندر آمد چو گرد
چو رعد خروشان یکى ویله کرد
که گردان کدامند و جنگ آوران
دلیران و کار آزموده سران
هنگامه نبرد با رها شدن بند زره گرد آفرید سهراب در مى یابد هم نبرد او زن مى باشد.
رها شد ز بند زره موى اوى
درفشان چو خورشید شد روى اوى
بدانست سهراب کو دخترست
سر و موى او از در افسرست
گرد آفرید، سهراب را تا دژ «گژدهم» مى کشاند. هنگامى سهراب که به او اظهار عشق مى کند، با آنکه سهراب دلیر مورد توجه او قرار گرفته است. اما عاقلانه و با تدبیر و به دور از احساس زنانه خود مصالح مردم و کشور را برمى گزیند و پاسخ سهراب جوان را چنین مى دهد:
بخندید و او را به افسوس گفت
که ترکان از ایران نیابند جفت
سپس سهراب بى تجربه را از جنگ با رستم برحذر مى دارد.
زنان تاریخى شاهنامه پوشش ایرانى ـ اسلامى چادر را بر تن مى کنند. آنگاه که شیرین مهین بانوى ایران زمین به عفاف و حجاب خود مى بالد؛ چادر به سر دارد.
بگفت این و بگشاد چادر ز روى
همه روى ماه و همه مشک موى
«گردیه» خواهر «بهرام چوبین» هنگامى که دل نگران بروز جنگ میان بهرام و خسرو پرویز و چشم به راه برادر است. حجاب برتر ایرانى یعنى چادر را هم چون تاجى زیبا و آراسته براى خود برگزیده است.
چو خواهرش بشنید کامد ز راه
برادرش پر درد زان رزمگاه
بینداخت آن نامدار افسرش
بیاورد فرمانبرى چادرش
بیامد بنزد برادر دمان
دلش خسته از درد و تیره روان
عشق هاى شاهنامه در عین بى پروایى عاشقانه با پاکدامنى و نجابت آمیخته است. هرگز «رودابه» و «تهمینه» حرکتى مغایر با عفاف انجام نمى دهند. مى دانیم در داستان هاى بزمى به جز «یوسف و زلیخا» مردان دلباخته زنان مى شوند. اما در بسیارى از داستان هاى بزمى شاهنامه زنان شیفته پهلوانان مى شوند، و اظهار دل باختگى مى کنند. زنان به اعتبار صفات پهلوانى پهلوانان به آنان مهر مى ورزند. برخلاف دیگر داستان هاى بزمى، در شاهنامه زیبایى مردان در نظر زنان در درجه دوم اهمیت است.
چنانکه در ماجراى «رودابه و زال» شاهد آن هستیم که، رودابه فقط با شنیدن صفات پهلوانى زال به او دل مى بندد و آنگاه که همه او را به خاطر انتخاب پرورده سیمرغ سرزنش مى کنند. مى گوید:
چو رودابه گفتار ایشان شنید
چو از باد آتش دلش بردمید
بریشان یکى بانگ برزد بخشم
بتابید روى و بخوابید چشم
وزان بچشم و بروى دژم
بابرو ز خشم اندر آورد خم
چنین گفت کین خم پیکارتان
شنیدن نیر زد گفتارتان
نه قیصر بخواهم نه فغفورچین
نه از تاجداران ایران زمین
به بالاى من پور سامست زال
ابا بازوى شیر و با برز و یال
گرش پیرخوانى همى گر جوان
مرا او بجاى تنست و روان
مرا مهر او دل ندیده گزید
همان دوستى از شنیده گزید
برو مهربانم نه بر روى و موى
به سوى هنر گشتمش مهرجوى
این چنین رودابه دیگران را مجاب مى کند. پس از آنکه سیمیندخت کابلى «مادر رودابه» با زیرکى مادرانه خود از پاکى این عشق مطمئن مى شود. همسر خشمگین خود «مهراب کابلى» را آرام مى کند. سیمیدخت به عنوان سفیر عشق رودابه به زال، نزد سام نریمان مى رود البته سیمیندخت سفیرى کاردان است ملکه کابل براى شوهر دادن دختر خود به دربار جهان پهلوان ایران نمى رود، بلکه به نیابت از پادشاه کابل نزد جهان پهلوان ایرانى سام نریمان مى رود، تا مانع حمله ایرانیان به کابل شود. سیمیندخت علاوه بر آنکه پاسدار عشق پاک رودابه است. پاسدار کابل و مردمانش نیز هست. کار او قرین موفقیت است.
بى شک یکى از زیباترین و نغزترین داستان هاى بزمى شاهنامه داستان «زال و رودابه» است. رودابه بى پروا و معصومانه ابراز عشق مى کند.
که من عاشقم همچو بحر دمان
ازو بر شده موج تا آسمان
پر از پور سامست روشن دلم
بخواب اندر اندیشه زو نگسلم
همیشه دلم درغم مهر اوست
شب و روز اندیشه چهر اوست
رودابه در صحنه زیباى افکندن گیسو از بام کاخ و به خلوت بردن زال نشان مى دهد، چشمه روشنى است که به پاکى خود اطمینان دارد. و هرگز پا از جاده عفاف بیرون نمى گذارد، و خود را تردامن نمى کند. او آنقدر خویشتندارى مى کند، تا جهان پهلوان ایرانى، سام نریمان و پادشاه ایران زمین «منوچهر» و مهراب پادشاه کابل به این پیوند رضایت مى دهند. و سرانجام در محضر پدر و با حضور پهلوان نامى ایران سام و دیگران و با عهدى به آیین و کیش پیوند همسرى مى بندد. تا این چنین رودابه سرافرازترین مادر تاریخ و حماسه ایران زمین شود.
نگه کرد سام اندران ماه روى
یکایک شگفتى بماند اندر وى
ندانست کش چون ستاید همى
برو چشم را چون گشاید همى
بفرمود تا رفت مهراب پیش
ببستند عهدى به آیین و کیش
بیک تختشان شاد بنشاندند
عقیق و زبرجد برافشاندند
زیباترین پیوندى که در شاهنامه براساس عشق، نه بر پایه حسابگرى برپا مى شود، «پیوند زال و رودابه» است. در آن مهرورزى، پاکدامنى، سرافرازى و تکاپو براى رسیدن به مقصود وفادارى را مى توان بخوبى دریافت و حس کرد.
«تهمینه» دختر «شاه سمنگان» نیز فقط با شنیدن رشادت ها و دلاورى هاى «رستم» دلباخته پهلوانى هاى او مى شود.
بکردار افسانه از هر کسى
شنیدم همى داستانت بسى
که از شیر و دیو و نهنگ و پلنگ
نترسى و هستى چنین تیز چنگ
شب تیره تنها بتوران شوى
بگردى بران مرز و هم نغنوى
بتنها یکى گور بریان کنى
هوا را بشمشیر گریان کنى
هر آن کس که گرز تو بیند بچنگ
بدرد دل شیر و چنگ پلنگ
برهنه چو تیغ تو بیند عقاب
نیارد بنخچیر کردن شتاب
نشان کمند تو دارد هژبر
ز بیم سنان تو خون بارد ابر
چو این داستان ها شنیدم ز تو
بسى لب بدندان گزیدم ز تو
تهمینه در آغاز هنگامى که مى خواهد خود را به پهلوان ایرانى رستم معرفى کند، همان گونه که از خاندان نامى خود یاد مى کند، از حجب حیا و حجاب دخترانه خود مى گوید، و بر آن مى بالد. و این چنین عفاف را براى دختران هم طراز خانواده خوش نام مى داند.
یکى دخت شاه سمنگان منم
ز پشت هژبر و پلنگان منم
بگیتى ز خوبان مرا جفت نیست
چو من زیر چرخ کبود اندکیست
کس از پرده بیرون ندیدى مرا
نه هرگز کس آوا شنیدى مرا
او حجاب و عفاف را براى همه زنان ضرورى مى داند. به طورى که درباره خود مى گوید:
تراام کنون گر بخواهى مرا
نبیند جزین مرغ و ماهى مرا
تهمینه با آنکه مى گوید: «تر اام کنون گر بخواهى مرا» اما با این وجود خود را تسلیم رستم دستان نمى کند. پهلوان دلیر ایرانى به شیوه مرسوم موبد را به سوى دربار شاه سمنگان مى فرستد. موبد رسما تهمینه را براى یل ایرانى از پدر خواستگارى مى کند. و این چنین تهمینه با حضور موبد، پدر و دیگران و با عهد و آیین مرسوم به سوى همسر خود مى رود.
بفرمود تا موبدى پر هنر
بیاید بخواهد ورا از پدر
چو بشنید شاه این سخن شاد شد
بسان یکى سرو آزاد شد
بدان پهلوان داد آن دخت خویش
بدان سان که بودست آیین و کیش
بخشنودى و راى و فرمان اوى
بخوبى بیاراست پیمان اوى
چو بسپرد دختر بدان پهلوان
همه شاد گشتند پیر و جوان
جسارت تهمینه در دیدار پنهانى با رستم، برپا ساختن بزم شبانه، ازدواج با رستم به عهد و آیین مرسوم و اجازه پدر در حضور موبد از او در میان زنان شاهنامه چهره اى برجسته ساخته است. کردار جسورانه او نشان مى دهد زنان در انتخاب همسر آزاد بوده اند. اما گستاخى او چنان با بى گناهى همراه است؛ که کمترین شائبه شوخ چشمى و هرزگى برجاى نمى نهد.
تنها عشقى که از طرف زن در شاهنامه ابراز مى شود و منجر به ازدواج نمى شود؛ عشق ممنوع «سودابه» است. عشق گناه آلود او فاجعه «جنگ ایران و توران» را به بار مى آورد. البته سودابه ایرانى نیست.
زنان عفیف شاهنامه وفادار به پیوند زناشویى و همسران خود هستند. در شاهنامه فقط یک زن پیمان شکن وجود دارد. او سودابه «دخت شاه هاماوران» و «همسر کیکاووس» است.
سودابه سرانجام عقوبت خیانت به همسر را مى بیند. در شاهنامه پهلوانى به جز سودابه هیچ زنى غوغاگر نیست. زنان عفیف یاوه نمى گویند و آنان کردار فرومایه ندارند.
مردان شاهنامه مى توانند همسردوم یا چند همسر برگزینند. جالب اینجاست آنگاه که قهرمانان مرد همسر دیگرى برمى گزینند، حادثه اى را به دنبال خود مى کشانند. براى نمونه پیوند زال با کنیزکى تولد «شغاد» و در نهایت کشته شدن «رستم» را در پى دارد. پیوند کیکاووس با سودابه مرگ دردناک «سیاووش» را سبب مى شود پیوند فریدون با «ارنواز» و «شهرناز» کشته شدن «ایرج» را به عنوان پیامد دارد. گویا فردوسى خردمندانه و زیرکانه قصد بیان پیامى را دارد. او مى خواهد «ارزش نگاهداشت پیمان» را بیان کند به ویژه پیمانى که مقدس است.
در نهایت زن محبوب در شاهنامه زنى است با همه ویژگى هاى ارزنده و مطلوب فرهنگ ایرانى؛ و نیز ویژگى هایى که مى تواند نزد بسیارى از مردم و ملت هایى که به اصول و موازین متعارف اخلاقى ارج مى نهند پذیرفته شود. از همین رو است که این شاهکار، جهانى گشته است، و پس از گذشت بیش از هزار سال باز هم پژوهشگران در آن به کنکاش و تحقیق مى پردازند؛ و نیز ترجمه هایى دیگر از آن انجام مى گیرد. در شعر فردوسى علم و آگاهى زن، پایه محکم شخصیت او شمرده مى شود. کمال زن در این است که عفاف و حجاب، شرم و حیا را با علم و آگاهى جمع کرده باشد. چه لازمه پاکدامنى زن عفاف و حجاب، شرم و حیا مى باشد. ثمره پاکدامنى زن آسایش و افتخار خود، خانواده، کشور و جهان است. زن خردمند شاهنامه عفاف و شرم و حیا را با فریبندگى همراه کرده است او محدوده وظایف خود را مى شناسد. خانه آراى همسر خویش است برایش فرزندان نیکو به دنیا مى آورد زن پوشیده روى و پوشیده رخ و باوقار و حجاب در شاهنامه مایه سرافرازى مرد خود مى باشد در عین حال زن عفیف و محجوب شاهنامه راهنماى مردان تکاور، شایسته فرمانروایى، پشتیبان مرد و مظهر وفادارى و به عنوان مادر، مایه افتخار و مورد احترام قهرمانان شاهنامه و مردمان مى باشد.
در جهان مدرن امروز و در عصر شتابزدگى آنچه انسان را به سر منزل مقصود ـ تعالى ـ مى رساند، شناخت دقیق و همه جانبه دین مبین اسلام و رهنمودهاى کاربردى آن است. علاوه بر آن عملى ساختن رهنمودهاى الهى راهگشاى نهایى و اساسى انسان دوره مدرنیته مى باشد. اما چه چیز سبب شده است که امروز در جامعه اسلامى ما برخى نوجوانان و جوانان کمتر با مسائل عملى و کاربردى احکام الهى مثل عفاف و حجاب آشنا باشند و چرا گاهى اوقات کمتر شاهد عملى بودن عفاف و حجاب در میان برخى افراد هستیم؟! شاید یکى از مهم ترین دلایل آن این باشد که متولیان امر در بیان کاربردى و شناساندن جنبه هاى عملى و زیباشناسانه دین مبین اسلام همت کمترى مبذول داشته اند.
از این رو است که بیش از پیش نیازى به چنین مقالاتى احساس مى شود امید است دستآورد عملى این چنین مقالاتى نهادینه شدن فضایل اخلاقى چون عفاف و حجاب در وجود تک تک افراد جامعه اسلامى باشد.
منابع:
1ـ پورخالقى چترودى، مهدخت، زن در شاهنامه فردوسى، مندرج در فصلنامه پژوهشى فرهنگ و هنر خراسان، ویژه زنان، سال 84 ش.
2ـ حمیدیان، سعید، درآمدى بر اندیشه و هنر فردوسى، انتشارات ناهید، چاپ دوم، سال 83 ش.
3ـ فردوسى، ابوالقاسم، شاهنامه، نشر قطره، چاپ دوم، سال 76 ش.
4ـ کیا، خجسته، سخنان سزاوار زنان در شاهنامه پهلوانى، نشر فاخته، چاپ اول، سال 71 ش.
5ـ فخر اسلام، بتول، دیدگاه فردوسى درباره زن، مندرج در فصلنامه پژوهشى فرهنگ و هنر خراسان، ویژه زنان، سال 84 ش.
6ـ معین، محمد، فرهنگ فارسى، جلد دوم، انتشارات امیرکبیر، چاپ هشتم، سال 71 ش.
پى نوشت ها:
1 ـ شاهنامه فردوسى، نشر قطره، چاپ دوم، سال 76، ص1335.
2 ـ همان، ص1336.
3 ـ همان، ص33.
4 ـ همان،ص438.
5 ـ همان، ص459.
6 ـ نقل به مضمون از: پورخالقى چترودى، مهدخت، زن در شاهنامه فردوسى، مندرج در فصلنامه پژوهشى فرهنگ و هنر خراسان. ویژه زنان، سال 84ش، ص64.
7 ـ شاهنامه، ص178.
8 ـ همان.
9 ـ همان، ص179.
10 ـ همان، ص1336.
11 ـ همان، ص1221.
12 ـ نقل به مضمون از: پورخالقى چترودى، مهدخت، زن در شاهنامه فردوسى، مندرج در فصلنامه پژوهشى فرهنگ و هنر خراسان، ویژه زنان، سال84ش، ص60.
13 ـ شاهنامه، صص66 ـ 67.
14 ـ همان، ص66.
15 ـ همان،ص95.
16 ـ همان، ص174.
17 ـ همان.
18 ـ همان.
19 ـ همان، ص175.
20 ـ کیا، خجسته، سخنان سزاوار زنان در شاهنامه پهلوانى، نشر فاخته، چاپ اول، سال 71 ش، ص60.
21 ـ نقل به مضمون: فخر اسلام، بتول، دیدگاه فردوسى درباره زن، مندرج در فصلنامه پژوهشى فرهنگ و هنر خراسان، ویژه زنان، سال 84 ش، ص46.