• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

باربی، به دست من چادری شد!

11 بهمن 1392 توسط صدرارحامی


 

 

زانوهای باربی‌ام شکست… چون با من نماز میخوند و من، وقت تشهد برای اینکه روی دو زانو بشینه، زانوهاش رو تا ته خم می‌کردم…

 


 

باربی

 

تقریباً الان همه می‌دانند كه «باربی»، یکی از سلاح‌های موثر تهاجم فرهنگی استعمار برای کودکان و حتی بزرگسالان است که خیلی از اهداف خود را با این اسلحه پیش می‌برد که فقط یک نمونه‌اش، الگوسازی در ناخودآگاه ذهن کودکان ماست.

وقتی خاطره‌ای را در این باره می‌خواندم، از تدبیر ساده اما موثر یک مادر خردمند و مومن، غرق شعف شدم که چطور یک تهدید به نام باربی را برای فرزند خودش، تبدیل به یک فرصت کردند.

این خاطره جالب را با هم بخوانیم:

عروسک باربی رو وقتی کلاس سوم بودم شناختم…

دست و پاش 90 درجه کج و راست می‌شد و انگشتای ظریفی داشت …

و این برای من که عاشق چیزهای کوچولو و ظریف (مثل خونه کوچیک، ماشین کوچیک) بودم، رویا بود…

خونه یکی از دخترهای افه‌ای (فخر فروش) فامیل بودیم که برای آب کردن دل من، کمد عروسك‌های باربی‌ خودش رو بهم نشون داد…

باباش وقتی سفرهای دریایی می‌رفت، یکی از این‌ها رو براش می‌آورد…

عید اون سال، مامانم بعد از اصرار فراوان، برام یکی از اون عروسك‌ها رو با تمام وسایلش خرید…

اون سال من به تکلیف رسیده بودم و باربی من، لباس درست و حسابی نداشت…

مامانم وارد بازی کردن من می‌شد و می‌گفت: «آخه اینکه این‌طوری نمیتونه بره بیرون…»

و براش یك شلوار و چادر نماز و یه چادر مشکی دوخت با مقنعه…

فکر می‌کنید چی شد؟

زانوهای باربی‌ام شکست…

چون با من نماز می‌خوند و من، وقت تشهد برای اینکه روی دو زانو بشینه، زانوهاش رو تا ته خم می‌کردم…

و طبعاً یک باربی آمریکایی، عادت به دو زانو و چهار زانو نشستن نداره و اصلاً خم شدن زانوهاش تا این حد طراحی نشده…

من بعد از اون زمان، 5 یا 6 تا باربی دیگه خریدم و همه اون‌ها بعد از دو روز زانو نداشتند!

فکر می‌کردم كه من چقدر تحت تأثیر این عروسک بودم؟

مامانم یك کاری کرد که من فکر کنم بازیه.

ناخن‌های عروسك رو با هم کوتاه کردیم، چون می‌رفت مدرسه.

لاک‌هاش رو پاک کردیم…

موهاش رو بافتیم.

مثل خودم چادر سرش کردم.

و نماز جمعه هم می‌رفت…

مامانم، خیلی ساده، نذاشت كه من مثل باربی بشم، چون باربی مثل من شد…

 

 

 

منبع: باشگاه خبرنگاران

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 5 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

موضوعات: دلنوشته و یادداشت های کوتاه لینک ثابت

نظر از: جان نثاری [عضو] 
  • مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی حضرت فاطمه(س) تهران
جان نثاری

تشکر
از وبلاگ ما هم دیدن کنید

1392/11/12 @ 19:39
نظر از: رضاپورمينق [عضو] 
  • شب پره
رضاپورمينق
5 stars

عالی بود منم همین کارو برا دخترم کردم خوشحالم.

1392/11/12 @ 01:52
نظر از: میرزایی [عضو] 
  • الزهراء جویبار
میرزایی

با سلام خدا قوت

پس میشه کار کرد . به جای اینکه به

تاریکی لعنت بفرستیم میتونیم یه شمع روشن

کنیم .

مطلب قشنگی بود . استفاده کردیم.

به وبلاگ جویبار هم سر بزنید .

1392/11/09 @ 12:55
نظر از: مدرسه علمیه الزهرا(س) محمودآباد [بازدید کننده]
مدرسه علمیه الزهرا(س) محمودآباد
5 stars

سلام. مطلبتون عالی بود. با آرزوی موفقیت برای شما دوست عزیز.

1392/11/09 @ 10:39
نظر از: زارع [عضو] 
  • بلوار ملائک

سلام دوست عزیز
مطلب جالبی بود تشکر
موفق باشید

1392/11/08 @ 20:35


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • بانک مقالات
  • کتاب
  • بانک احادیث و جملات بزرگان
  • سخنرانی ها
  • معرفی پایگاه ها
  • کلیپ ها صوتی و تصویری
  • دلنوشته و یادداشت های کوتاه
  • حوزه نقد و تحلیل
  • شعر و ادبیات غیر داستانی
  • مصاحبه ها و گزارش ها
  • جهت اطلاع
  • تصاویر و پوستر

آمار بازدید

  • امروز: 1565
  • دیروز: 1442
  • 7 روز قبل: 4351
  • 1 ماه قبل: 6376
  • کل بازدیدها: 177514

خبرنامه

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس