جايگاه حجاب از ديگاه روانشناسي
هر انساني، با هر نظام فكري، افعال اختيارياش را به منظور رسيدن به اهدافي كه آنها را پسنديده و خوب تشخيص داده، انجام ميدهد؛ به عبارت ديگر، تمام افعال ارادي آدمي، تابع حسن و قبحي است كه تشخيص ميدهد. «حجاب و بيحجابي» نيز از اين چارچوب برون نيست. عدهاي حجاب را نيك ميدانند و بدان پايبندند و در مقابل، بيحجابي را زشت ميشمارند و از آن بيزاري ميجويند؛ چنان كه گروهي بيحجابي را پسنديده، به آن اهتمام ميورزند و حجاب را عملي زشت دانسته، دامن خود را از آن پاك ميسازند. اين نوشتار، فارغ از دليلهاي عقلي و نقلي و مقتضيات فطري در پي بررسي آثار اين دو پديده است و خوبي و بدي و زشتي و زيبايي هر يك را مينماياند تا هر كس با تدبير در آثار آن دو، راه صواب پيش گيرد.
دامنه تأثير رفتارها
بيترديد زندگي اجتماعي - خواه بر استدلال عقلي و خواه برخواسته فطري و خواه بر بنيان قراردادهاي اجتماعي و… بنا شده باشد - از تأثير و تأثّر متقابل افراد و عملكرد آنها تهي نيست. خوبيها و زيباييها براي فرد و خانواده و جامعه مفيدند و زشتيها و بديها نيز به همه زيان ميرسانند. و تأثير خود را بر تمام اعضا و اركان جامعه به جا خواهند گذاشت.
همنوايي آهنگ تكوين و تشريع
مدبّر آفرينش كه خواهان تداوم نسل بشر است، خود، به قلم تدبير و تكوين، جاذبههاي عقلي، اجتماعي، فطري و زيستي - جنسي را در آدميان و حتّي حيوانات و گياهان به وديعت نهاده تا در پرتو جذب و انجذاب دروني هميشگي شعله وجودشان را بر افروخته نگهدارند. خالق هستي براي بقاي ديگر موجودات تنها همين جذب و انجذاب را كافي دانسته، ولي براي بقاي نسل بشر مسؤوليت سپاري را نيز از نظر دور نداشته است؛ زيرا بشر چون جانوران و گياهان نيست كه نسل وي تنها با جاذبههاي زيستي - جنسي و عشق ورزي آزاد پايدار ماند. نوزاد انسان پس از تولّد به تغذيه، نگهداري و پرورش درست نيازمند است و بدون مراقبتهاي بهداشتي، زيستي و… فرصت حيات نمييابد. بر اين اساس، معمار هستي كه نهاد آدمي را آن گونه سرشت، برگنبد تشريع اين گونه نوشت كه ازدواج محبوبترين بنيادها براي بنا نهادن كانون تولّد و مهد پرورش و رشد نوع انسان است1، تاهم جذب و انجذاب به محيط خانواده محدود گردد و هم نسلي سالم و متعادل پرورش يابد. چون جذب و انجذاب لجام گسيخته هرگز به بقاي نسل تن نميدهد و آن را مزاحم عشق ورزي خود ميبيند؛ همانگونه كه نسل ناسالم، پدر و مادري نميشناسد تا آن نژاد را استمرار بخشد2. به اين منظور، انتظار ميرود معمار نظام تكوين و تشريع در راه نيل به خواست خود، به تدبير و تشريع لازم دست يازد و اسباب رسيدن به آن هدف را تشريع فرمايد. «حجاب» در شمار اين اسباب جاي دارد. اينك در اين نوشتار، با پرداختن به برخي آثار تربيتي و روان شناختي اين دو پديده، سودمندي و ضرر آفريني هر يك را هويدا ميسازيم تا هر كس خود آگاهانه تصميم گيرد.
حجاب و رشد شخصيت
شخصيت؛ مجموعه افكار، عواطف، عادتها و اخلاقيات يك انسان است كه به تمايز وي از ديگران ميانجامد3؛ به عبارت ديگر، مجموعه صفات و ويژگيهاي جسمي، رواني و رفتاري كه هر انسان را از انسانهاي ديگر متمايز ميسازد، شخصيت نام دارد4. بر اين اساس، هر كس شخصيتي دارد كه خود را با آن معرفي ميكند. و ديگران نيز او را به همان ويژگيها ميشناسند. در، «روانشناسي كمال» انسان رشد يافته كه انسان خواستارِ تحققِ خود (actualizing person - The Self) معرفي ميگردد، اين گونه توصيف شده است: انساني كه نيازهاي سطوح پايين (نيازهاي جسماني، ايمني، تعلق، محبت و احترام) را پشت سر نهاده، در صدد استفاده از تواناييها و قابليتهاي خود است و به دنبال به فعليّت رساندن خويشتن و تحقق خويش است5. اريك فروم انسان رشد يافته را انسان بارور (Productive person) معرفي ميكند و در تعريف او ميگويد: وي انساني است كه نيازهاي روانياش را از راههاي بارور و زايا و خلاق ارضا ميكند6. به عقيده اريك فروم مؤثرترين عامل در رشد شخصيت انسان برآوردن معقول نيازهاي رواني است كه حيوانات پست اين نوع نيازها را ندارند. انسان سالم نيازهاي رواني - نه نيازهاي جسماني مانند گرسنگي، تشنگي، جنسي و…- خود را از راههاي خلاّق ارضا ميكند و اشخاص ناسالم از راههاي نامعقول7. اكنون بايد ديد فرصت رشد شخصيت با رعايت حجاب بيشتر فراهم ميگردد يا با عدم رعايت آن؟ انساني كه پيوسته نگران زيبايي خود است و بيشتر در جهت معرفي پيكر خود ميكوشد، بهتر ميتواند قابليتهاي خود را بشناسد و به فعليت برساند يا آن كه سر در باغ انديشه دارد؟ آيا توجّه به نيازهاي جسماني و سطحي به انسان امكان رشد ميدهد يا توجّه به نيازهاي عالي و مخصوص انسانها؟ آيا غرق شدن در خود نمايي و جلب توجّه ديگران مسير منتهي به يافتن خويشتن است؟ انساني كه زندگياش تحت فرمان و ارادهاش نيست، در حس هويّت يابي خود (of Identity A Sense) دچار شكست شده است8 تا چه رسد به آن كه هويّتش را به كمال رساند. زيرا سليقه و خواست ديگران در زندگياش تأثير ميگذارد و چنان زندگي ميكند كه ديگران ميپسندند، نه آنگونه كه خود ميپسندد.
بيحجاب در انديشه نمايش خود و زيبايي خويش است. اين امر كه عقده حقارت (inferority complex) انسان را مينماياند، زمينه رشد و تعالي وي را نابود ميسازد؛ در حالي كه زن مانند مرد يك انسان است و بايد از نظر انساني رشد و تكامل يابد. كسي كه با نمايش زيبايي خود و گزينش پوششي ويژه در انديشه جلب نظر ديگران به سر ميبرد، در حقيقت ميخواهد با تكيه بر جذابيتهاي ظاهري خويش و نه اصالتها و ارزشهاي متعالي خود، جايي در جامعه بيابد. در واقع او از اين طريق اعلام ميدارد، آنچه برايش اصل است و اهميّت دارد، «زن بودن» او است نه انسانيت و انديشه و لياقت و كارآيياش. چنين فردي قبل از همه اسير خويش است و به مغازهداري شبيه است كه پيوسته در انديشه تزيين ظاهر و تغيير دكور خود به سر ميبرد و فرصت پرداختن به آرزوهاي بزرگتر را نمييابد9.
حجاب و حرمت خود (احساس ارزشمندي)
از نظر روانشناسي، قطعيترين عامل رشد انسان «ميزان ارزشي» است كه هر فرد براي خود قائل است10؛ به عبارت بهتر، نافذترين عامل رشد رواني و شخصيتيِ انسان، سطح حرمت خود (esteem - Self) او است. درجه ارزيابي فرد از خود، حرمت خود خوانده ميشود و در واقع باز خوردي از مورد قبول بودن و مورد قبول نبودن به شمار ميآيد. اين قضاوت در قالب رفتارهاي كلامي و غير كلامي بروز ميكند و گسترهاي است كه فرد خود را در آن پهنه توانا، مهم، موفق و با ارزش و يا ناموفق و بيارزش ميداند11.
چنان كه گذشت، «سطح حرمت خود» در سازش يافتگي هيجاني، اجتماعي و عاطفي تأثير بسيار دارد و از عوامل تعيين كننده اساسي در شكلدهي الگوهاي رفتاري و عاطفي است؛ به گونهاي كه ترديد افراد در ارزشمنديشان به ناتواني در رسيدن به زندگي عاطفي موزون ميانجامد. اين افراد همواره از آشكار شدن ناتوانيهاشان هراسناكند و صحنه را ترك ميكنند. از طرفي خلاقيت با «سطح حرمت خود» رابطه كاملاً مستقيم دارد12.
به راستي آيا برهنه شدن و كشاندن رفتارهاي جنسي به كوچه و خيابان به آدمي ارزش ميدهد و انسان را از احساس ارزشمندي بهرهمند ميسازد؟ البتّه شايد احساس رضايت آني و زود گذر پديد آورد، ولي كمتر كسي است كه بر خورداري از اين حالت و رفتار را ارزش تلقي كند و شخص برخوردار از اين روحيه را ارزشمند بداند. افزون بر اين، تأمين هر خواستهاي هميشه با احساس رضايت همراه نيست. در جامعهاي كه برهنگي تمام شريانهاي آن را پر كرده و زن و مرد همواره در حال مقايسه داشتهها و نداشتههاي خويشند، انسانها در تشويش مستمر و دلهره هميشگي فرو ميروند؛ زيرا رقابت و مقايسه در ميداني رخ مينمايد كه ظرفيت رقابت ندارد و بدين سبب، آدمي به تنوع طلبي حريصانه كشيده ميشود. بيترديد تا وقتي اين انديشه فضاي ذهن آدمي را آكنده است، فرصتي براي بروز خلاقيت و ابتكار باقي نميماند. ذهنِ مشغول به تصاحب دل ديگران و جلب نظر مردان و پسنديده شدن، هرگز انديشه علمي را بر نميتابد و نميتواند يافتهاي تازه عرضه كند. او در پي آن است كه در وضعيت موجود پسنديده شود نه آن كه وضعيت را تغيير دهد و با ابتكار و خلاقيت، طرحي نو در اندازد. از سوي ديگر، از آنجا كه احساس بيارزش بودن تمام وجود اين افراد را پر كرده است، در پي جبران اين كمبود بر ميآيند و چون آسانترين راه رسيدن به اين احساس، مقبول ديگران واقع شدن است، از طريق سكس و عرضه پيكر خود در اين مسير گام بر ميدارند تا به شكلي، احساس ارزشمنديِ از كف رفته خود رإ؛ ّّ جبران كنند. در حالي كه شخص بر خوردار از حجاب هرگز چنين نيازي را احساس نميكند. در نگاه او بهترين راه جبرانِ احساسِ ارزشمندي آن است كه خود را از دسترس بيگانگان دور نگهدارد و مقام و موقعيت خود را پايين نياورد13. گويا از همين رو است كه ويل دورانت ميگويد: زنان دريافتند كه دست و دل بازي مايه طعن و تحقير است.
بنابراين، چنين افرادي هم ارزشمندي را از كف دادهاند و هم در جبران آن به بيراهه رفتهاند. راه رسيدن به احساس ارزشمندي پايدار، رفتن در پي كسب صفات ارزشمند و پايدار است.
انسان بر خوردار از حجاب، با دور نگهداشتن خود از دسترس ديگران، سطح ارزشمندي خود را ارتقا ميبخشد تا آنجا كه مرد، نيازمندانه به آستان وي روي ميآورد. بيترديد اگر زنان اين مفهوم را به طور كامل درك كنند، به پوشيده داشتن و مخفي ساختن پيكر خويش بيشتر گرايش نشان ميدهند14 و پي خواهند برد كه راه احساس ارزشمندي در دسترس و مقبول بودن لحظه به لحظه نيست. راسل ميگويد: از لحاظ هنري، مايه تأسف است كه بتوان به آساني به زنان دست يافت. ويل دورانت نيز ميگويد: آنچه ميجوييم و نيابيم عزيز و گرانبها ميگردد15.
ويليام جيمز به صراحت توصيه ميكند: زنان عزّت و احترامشان به اين است كه به دنبال مردان نروند، خود را مبتذل نكنند و خود را از دسترس مردان، دور نگهدارند.
پس حجاب احساس ارزشمندي است؛ كه موقعيتي بلند مرتبه براي زنان پديد ميآورد و مردان را در محدوديت فرو ميبرد. اگر چه در بيان به زنان گفته ميشود كه پوشيده بيرون آييد؛ ولي واقعيت آن است كه به مرد گفته ميشود، بهره برداري جنسي در همه جا ممنوع. چون راه چشم را كه نافذترين كانال حسيِ مردان است، نميتوان سد كرد.
حجاب و استحكام خانواده
خانواده با اهميّتترين نهاد اجتماعي است. خانواده كانون عشق و اميد و تحقق آرزوهاي آدمي و مركز تولّد و پرورش نسل بشر است؛ به گونهاي كه هيچ جامعهاي نميتواند بدون خانواده پايدار بماند. در معارف الاهي خانواده مهمترين جايگاه پرورش انسان است. قرآن كريم همسران را «لباس» يكديگر ميداند و بدين ترتيب نقش هر يك را معيّن ميكند. زن و شوهر نزديكترين افراد به يكديگرند و چون لباس، يكديگر را از آفات و آسيبهاي عفت سوز و ايمان برانداز حفظ ميكنند16. افزون بر اين، آنها مانند لباس، مايه وقار و آراستگي يكديگرند. بيترديد اين نقش در پرتو تفاوت زن و شوهر شكل ميگيرد. چنانچه زن و شوهر از تعهدات خانوادگي رها باشند، نميتوانند براي يكديگر چون لباس به شمار آيند و عفت و وقار و شخصيت هم را پاس دارند. حجاب از لوازم سامان يافتن چنين بنيادي است و بيحجابي با آن تعارض آشكار دارد؛ زيرا بيبند و باري در پوشش، بيبند و باري در تحريك و احساس نياز را در پي دارد و تأمين نيازهاي شعلهور بنياد خانواده را نشانه ميرود17.
غريزه جنسي يكي از علل مهم ازدواج و به وجود آمدن خانواده است؛ امّا براي پايدارياش كافي نيست. بعد از ازدواج به تدريج با گذر زمان اهداف جديد شكل ميگيرد؛ خواستههاي زيستي و جنسي اندك اندك جاي خود را به نيازهاي رواني و امنيتي و عاطفي و شناختي ميدهد و ديگر سرمايه عشق ورزي به تنهايي براي تأمين اهداف خانواده و خواستهها كافي نيست. نخستين شرط دستيابي بدين اهداف و تأمين خواستهاي جديد، آن است كه زن و شوهر از هويّت و خواستهاي فردي دست شويند و به سوي پي ريزي هويتي جمعي گام بردارند. چنانچه هر كس فقط خواهش خويش را پي گيرد؛ زن در جهت تجمل و خودنمايي و مورد پسند واقع شدن در اجتماع و جلب توجّه مردان گام بردارد؛ در دغدغه مقبوليت خويش فرو رود و نقش مادري را به فراموشي سپارد؛ و از آن سوي مرد در انديشه رسيدن به تمكينهاي نوتر و پر رونقتر به سر برد و نقش پدري را فراموش كند، بنيان خانواده بر باد ميرود. بيترديد كانون خانواده با اموري چون توجّه به لباس و بدن و روي و موي و انگشت نما شدن و مشخصتر معرفي كردن خود، پيوند تنگاتنگ دارد و پرداختن بدين امور و فراموش كردن اهداف خانواده و نيازهاي برتر، پايههاي خانواده را متزلزل ميسازد.
حجاب و مسؤوليت پذيري
هر كس در برابر خود و ديگران مسؤول است. انجام موفقيت آميز مسؤوليت به استعداد و برخورداري از توانمنديهاي متناسب و ظرفيتهاي روان شناختي و جسمي نياز دارد. توفيق در پارهاي از مسؤوليتها و حتّي سپردن برخي از مسؤوليتها به حجاب تكيه دارد و افرادي كه بيحجابي پيشه ميكنند، توان انجام آن را ندارند. اين گروه ناگزير بايد به خويش پردازند و - چنان كه امروزه مشاهده ميكنيم - چارهاي ندارند جز آن كه انجام آن مسؤوليتها را به ديگران و حتّي مردان بسپارند18. زناني كه در پي دلربايي و جلب نظر ديگرانند و جز عرضه پيكر خود به چيزي نميانديشند، هرگز نميتوانند غمخوار همنوع خود باشند؛ در برابر خانواده و اجتماع احساس مسؤوليت كنند و به معنويت خود و اعضاي خانواده و جامعه بينديشند. اين افراد، افزون بر آن كه خود به دليل ناتواني يا شانه خالي كردن از انجام دادن مسؤوليتهاي فردي باز ميمانند، با روحيه و وضعيت بدني خاص خويش محيط را آلوده و موقعيت را براي فعاليت مسؤوليت پذيرانه نامساعد ميسازند. بر اين اساس، بازدهي فعاليتهاي خانوادگي و اجتماعي را كاهش ميدهند و حتّي دقّت عمل را دچار اختلال ميكنند؛ به عبارت ديگر، اين افراد خود ناتوان ميمانند و ديگران را نيز از انجام دادن تعهدات و مسئوليتهاشان باز ميدارند. تحقيقات گسترده و به ويژه پژوهشهاي ميداني، حاكي از افت توليد و كاهش سطح كيفيت در مراكز آلوده به افراد بيحجاب، بر درستي اين سخن گواهي ميدهد.
اسلام كه عاطل و باطل ماندن نيروهاي عظيم انساني و غير انساني را نميپسندد، براي رسيدن به موفقيت در انجام تعهدات و مسؤوليتهاي فردي و اجتماعي، استعداد و شرايطي را لازم ميداند كه رعايت پوشش خاص يكي از آنها به شمار ميآيد. فرد بيحجاب با رعايت نكردن اين شرط در واقع از قبول مسؤوليت خودداري ورزيده، در پي خواستههاي خود ميرود و حتّي ديگران را از انجام تعهدهاي پذيرفته شده باز ميدارد. بنابراين، حجاب هرگز به معناي محدود كردن حوزه مسؤوليت زن نيست. حجاب شرط موفقيت در انجام دادن مسؤوليتها و سپردن برخي مسؤوليتها است. انسان، با انتخاب بيحجابي از قبول مسؤوليتهاي حساس و سنگين شانه خالي ميكند؛ آزاد از هر تعهدي سر بار ديگران ميشود و مسؤوليتها را به ديگران وا ميگذارد.
پی نوشت ها :
1.الميزان، محمدحسين طباطبائي، ج 3.
2.فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، غلامعلي حداد عادل.
3.مجموعه مقالات كنفرانس زن، مقاله حجاب و آزادي.
4.روانشناسي شخصيت، يوسف كريمي،
5.روانشناسي كمال، دوان شولتس، گيتي خوشدل.
6.مكتبها و نظريههاي روانشناسي، سعيد شاملو.
7.روانشناسي كمال.
8.فلسفه حجاب، علي محمدي.
9.روانشناسي حرمت خود، ناتانيل براندل، هاشمي جمال.
11.بررسي حرمت خود در نوجوانان…، سيد حسن سليمي، مجله روانشناسي، شماره 2.
12.مسأله حجاب، مرتضي مطهري، صدرا.
13.نظام حقوق زن در اسلام، مرتضي مطهري، صدرا.
14.مسأله حجاب، مرتضي مطهري، صدرا.
15.نظام حقوق زن در اسلام، مرتضي مطهري، صدرا.
16.الميزان، محمدحسين طباطبائي، ج 3.
17.فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، غلامعلي حداد عادل.
18.مجموعه مقالات كنفرانس زن، مقاله حجاب و آزادي.