غیرت مردانه و حیای زنانه!
شیخ بهایی(ره) در یکی از کتاب های خود می نویسد:
روزی زنی نزد قاضی شکایت کرد که پانصد مثقال طلا از شوهرم طلب دارم و او به من نمی دهد. قاضی شوهر را احضار کرد و او طلب خود را انکار نمود یا فراموش کرده بود. قاضی از زن پرسید: آیا بر گفته خود شاهدی داری؟ زن گفت: آری، آن دو مرد شاهدند.
قاضی از گواهان پرسید: گواهی دهید زنی که مقابل شماست پانصد مثقال از شوهرش که این مرد است طلب دارد و او نپرداخته است.
گواهان گفتند: چون امر مهمی است، سزاست این زن نقاب مقابل صورت خود را عقب بزند تا ما لحظه ای وی را درست بشناسیم که او همان زن است، تا آنگاه گواهی دهیم.
چون این زن سخن را شنید بر خود لرزید و شوهر نیز خونش بجوش آمده فریاد برآورد شما چه گفتید؟ برای پانصد مثقال طلا، همسر من چهره اش را به شما نشان دهد؟! هرگز!!! من پانصد مثقال را خواهم داد و رضایت نمی دهم که چهره همسرم در حضور دو مرد بیگانه نمایان شود.
در این هنگام چون زن آن جوانمردی و غیرت را از شوهر خود مشاهده کرد و دانست که در میان نامحرمان حامی و پشتیبانی دارد، از شکایت خود چشم پوشید و آن مبلغ را به شوهر بخشید…
پ.ن: چه خوب بود آن مرد باغیرت، امروز جامعه ما را هم می دید
که بعضی زنان و دختران، نه برای پانصد مثقال طلا و نه حتی
یک مثقال نقره، چگونه رخ، دست، پا و موی خود را به همگان
نشان می دهند و شوهران و پدران و برادرانشان نیز
هم عقیده آنهایند و در کنارشان به رفتار آنان مباهات می کنند !!!