• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

کجا می رویم!

27 شهریور 1393 توسط صداقت...!

کنار تختش نشسته بودم. اورژانس مجهزترین بیمارستان شهرستان اما ، حتی یک دکتر متخصص در کل بیمارستان حضور ندارد. نگاه به قطره های سرم  گذر زمان را آسان تر می کرد. هر چند دقیقه بیماری جدید بستری می شد. کنار تختی که همراه بیمارش بودم. یک خانواده بستری بودند. مردی که  روی تخت دراز کشیده بود و یک خانم با آتل بندی گردن و … روی صندلی کنارتختش  و دختر بچه و پسر بچه ای هم دور و برشان بودند چرا همراه ندارند؟ بچه ها اینجا چه می کنند؟. فاصله ما بعد از قرار گرفتن بیمار ما روی تخت فقط یک پرده بود و به اندازه یک صندلی که روی آن نشسته بودم. دیگر تصویرشان را نمی دیدم اما صدایشان را نمی شد نشنوی. مرتب گوشی های همراهشان زنگ می خورد. از صحبت هایی که به گوشم می خورد و خودشان هم دوست داشتند برای بقیه تعریف کنند مسافر بودند و پس از انحراف از چاده و واژگون شدن ماشین و 50 60 متر حرکت با گردش ماشین به دور خود به نزدیکترین بیمارستان منتقل شده بودند. بچه ها کاملا سالم بودند حتی بدون کوفتگی،  ولی مرد پا و دست شکسته و جراحت و …. زن هم که فقط می توانست راه برود وضعیت گردنش زیاد خوب نبود. چه روحیه ای داشتند. زبانشان جز الحمدلله چیزی نمی گفت. لهجه یزدی داشتند با اینکه اصلا اینجا استان یزد نیست. تعجب کردم زن با آب و تاب تعریف می کرد بدون حزن و فقط خدا را شکر می کرد و می گفت ماشین را کسی ببیند حتما می گوید 4 سرنشینش کشته شده اند و باز شکر می کرد، ناگهان  بین حرف هایش  صدایش عجیب لرزید و به حالت گریه گفت: «می دونی زیبا از ماشین پرت شدم بیرون اونجا افتاده بودم  بدون روسری و مغنیه و چادر، هیچ چیز،  و سکوت کرد! ». سرم را بالا کردم نگاهم به پرستاری افتاد که با لباس برهنه اش که هیچ پوششی نداشت به دلیل تنگ بودن و البته  به نحو احسنت انجام وظیفه می کرد و با خودم گفتم کاش کمی هم خدمت به سلامت دینی اجتماعش را رعایت می کرد با پوششی مناسب تر و رنگ و روغنی کمتر و کاش دختران ما می فهمیدند ما از نسلی هستیم که نه برای تعریف غریبی اش ، نه برای همسر روی ویلچرش ،  نه برای کودکانی که مجبوربودند هر چند دقیقه صحنه های دلخراش را ببینند از غریبی ،  نه برای درد گردنش و نه برای مسافرتی که تبدیل به رنج چند ماهه شد گریه نکرد اما برای  بی حجابی ناخواسته اش گریه کرد.

خاطرات شخصی،  26 / 6/ 1393

(تمام نوشته هایی که با امضا  خاطرات شخصی از  صاحب این نوشتار منتشر می شود واقعی  و مربوط به همان تاریخ اعلام شده است.)

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: دلنوشته و یادداشت های کوتاه لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • بانک مقالات
  • کتاب
  • بانک احادیث و جملات بزرگان
  • سخنرانی ها
  • معرفی پایگاه ها
  • کلیپ ها صوتی و تصویری
  • دلنوشته و یادداشت های کوتاه
  • حوزه نقد و تحلیل
  • شعر و ادبیات غیر داستانی
  • مصاحبه ها و گزارش ها
  • جهت اطلاع
  • تصاویر و پوستر

آمار بازدید

  • امروز: 1346
  • دیروز: 1291
  • 7 روز قبل: 2914
  • 1 ماه قبل: 5010
  • کل بازدیدها: 176072

خبرنامه

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس