• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

شهادتی دخترانه را رقم بزنید!

25 مرداد 1396 توسط پشتیبانی کوثر بلاگ

غم های یک دختر مذهبی …

آقا قبول ما دختریم…
آقا قبول شهید نمی شویم …
آقا قبول نمی گذارند تفنگ دستمان بگیریم و برویم مدافع حرم حضرت عشق (س) شویم …
آقا قبول راه شهادت برایمان بسته شده….
قبول ….
همه را در اوج ناامیدی قبول کردیم ….
آری اشک میریزیم چون نمی توانیم ابراهیم باشیم نمی توانیم محمد هادی باشیم نمی توانیم علی باشیم ….
آری نمی توانیم …. هرکاری میخواهیم بکنیم می گویند شما دخترید توان کافی را ندارید …
هروقت خواستیم تنها برویم گفتند دختر نباید تنها جایی بره …
هروقت خواستیم خلوت کنیم نگذاشتند…
پس چگونه شبیه ابراهیم هادی و هادی ذوالفقاری و علی خلیلی شویم ⁉️
بنشینیم و فقط درس بخوانیم و آرزوی شهادت کنیم ؟
نمی شود به والله نمی شود …..
شهدا بیابید بگویید این دختران دلسوخته چه کنند ؟
چه کنند در این آشفته بازار فساد و بی حجابی و تنهایی مهدی فاطمه ؟

جوابم را شهدا دادند….

از شهدا به دختران محجبه ایران
قبول
هرکاری خواستید بکنید به یاد مهدی فاطمه باشید آن وقت خود به خود عزیز دل مهدی فاطمه می شوید آن وقت است که دیگر طاقت ماندن در دنیایی که بوی گناه را می دهد نخواهید داشت …
آن وقت است که وقت شهادت است …
آن وقت می فهمید که راه شهادت برای هیچ کس بسته نیست …
آن وقت مسیر شهادت برایتان باز میشود حتی اگر دختر باشید …
فقط اخلاص و نگاه مهدی فاطمه را درنظر بگیرید ….
در نبود ما پشت حضرت مهدی (عج) را خالی نکنید ….
یقه تان را میگیریم اگر ولایت فقیه را تنها بگذارید…

آری دختران شهید نگویید شهید نمی شویم میشود میشود ….
هنوز هم میشود…
و‌ شهادتی دخترانه را رقم میزند چادر…

انتخاب شده از وبلاگ: آوای دل

 2 نظر

روز گزینش تو!

09 مرداد 1396 توسط پشتیبانی کوثر بلاگ

از روزی که تو را یک خانم چادری صدا زدند…

لیست وظایف روزانه ات کمی تغییر کرد بانو

نگاه ها به سمتت حساب شده تر شد

و البته توقعات هم کمی بالا رفت

از روزی که تو یک بانوی چادری شدی

خیلی چیزها برایت گزینش شد

گزینش گوش هایی که حق دارند صدای خنده های تو را بشنوند…

گزینش چشمانی که حق دارند زیبایی های تو را ببینند

و گزینش افرادی که حق دارند با تو گرم بگیرند و صمیمی شوند…

از آن روزی که تو را یک بانوی چادری نامیده اند

خیابان های  شهر هر روز به خود می بالند که فرش زیر قدم تو هستند

آسمان هم می نازد به خود که سایه بالای سرت شده است

از آن روزی که  روی زمین بانوی چادری نامیدند تو را

در آسمانها ملائک فرشته صدا می زنند تو را…

منبع: انتخاب شده از وبلاگ مدرسه علمیه الزهرا س کازرون

 نظر دهید »

خارِ گل!

22 خرداد 1396 توسط پشتیبانی کوثر بلاگ

با وجود زینتی بودن گل کاکتوس،هیچ دستی جرئت تماس با آن  را به خود نمی دهد.

تیغ های آن مغز را وادار به واکنش می کند و قبل از آنکه متوجه شود، به سرعت خودش را کنار می کشد.

شیوه رفتاری زن در مقابل نامحرم باید به گونه ای باشد که مغز او با واکنش سریع حتی اجازه افکار پلید را به خودش ندهد.

لطافت و ظرافت زنانگی با توجه به روحیه محبت آمیز زن، با کوچکترین رفتار ناسنجیده مشکل ساز می شود و بیماردلان را به طمع می اندازد.

منبع: زن زیباترین گلواژه آفرینش،ص52

انتخاب شده از وبلاگ: مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآن شاهین شهر

 

 1 نظر

بوی عشق می آید!

02 اسفند 1395 توسط پشتیبانی کوثر بلاگ

چادرم را می بویم

ریه هایم سرشار از عطر یاس می شوند

بوی عشق می آید

آری….درست است…

یادی از عاشق خدا شده است…یادی از حضرت مادر

در برابر وزش های باد…سفت تر می چسبم تاج بندگیم را….

خدایا!..

از وقتی در بند تو ام ، آزادم…

آزاد نه!…آزاده ام

حجاب زندانی ست که مرا آزاد ساخته است..

آزاد از بند نگاه هایی که خلقتم را به سخره می گیرند …

حفاظی به دور خود کشیده ام…

سرشار از خدا….

من…

آزادی از بند بندگان هوس را

با زندانی شدن در رضایت خدا  به دست آورده ام

حفاظی به دور خود کشیده ام…

دژی با دیوارهایی بلند

دیوارهایی که “حریم” مشخص می کنند برای نگاه های تو…

 

انتخاب شده از وبلاگ: لاله ها

 نظر دهید »

چادرانه!

10 بهمن 1395 توسط پشتیبانی کوثر بلاگ

امروز در این خیابان ها
دختر با حیا بودن سخت است…..
سخت نه خیلی سخت……
گویی اکثر مردم می خواهند با نگاه هایشان
چادر از سرت بکشند….و تو محکم تر چادرت را میگیری
از کنار یک عده که رد میشوی حرف هایی می شنوی
سرشار از قضاوت …..
قضاوت های نادرست
غمگین نشو ای بانو
سربازی مهدی فاطمه (س) بودن این سختی ها را هم دارد!
جنگ ما تمام شدنی نیست!
جنگ روانی میان حق و باطل…..

انتخاب شده از وبلاگ: آرام دل

 نظر دهید »

زنگ خطر!

25 دی 1395 توسط پشتیبانی کوثر بلاگ

اولین روز پاییزی سال 94 تو اینستا باهاش آشنا شدم…علت آشناییمون هم کارهای هنری و نقاشی ها و طراحی هاش بود…

کم کم مشترکات بیشتری رو کشف کردم… مثل هم استانی بودن، علاقه مند بودن به شعر و البته پای بندی به تقیدات مذهبی از جمله حجاب…

علی رغم اینکه هنرمند بود و دانشجوی رشته زبان انگلیسی اما هیچ کدومشون باعث نشده بود که از حجاب تلقی نازیبایی داشته باشه… (اینو بخاطر این گفتم چون گاهی اوقات در ذهن ما هنرمند بودن و دانشجوی رشته زبان انگلیسی بودن تقریبا مرادف با غربزدگیه :) )

تا چند ماه پیش که اتفاق عجیبی افتاد…

تصویری که گذاشته بود، مربوط میشد به یکی از کارهای نقاشی اش… البته نکته اش اینجا بود که قسمتی از دستش با ناخنهای زیبا و بلند مشخص بود…

کامنتها رو خوندم… همه از زیبایی ناخنش تعریف کرده بودن…

زنگ خطر کم کم داشت به صدا در می اومد…

چند هفته بعد، تصویری از زمان کودکیش…

بعدتر، تصویری مات و نیم رخ از زمان حالش،

بعدترها تصویری تمام رخ و مات…

دیگه به وضوح میشد صدای زنگ خطر رو شنید…

یاد این هشدار خدا افتادم…

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا     لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ   وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى‏ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً   وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ  وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليم

‏ اى كسانى كه به خدا ايمان آورده‏ ايد مبادا پيروى شيطان كنيد كه هر كس قدم به قدم از پى شيطان رفت او به كار زشت و منكرش واداشت و اگر فضل و رحمت خدا نبود احدى از شما پاك و پاكيزه نمى‏شد و ليكن خدا هر كس را مى‏خواهد منزه و پاك مى‏كند كه خدا شنوا و دانا است

سوره مبارکه نور/21

انتخاب شده از وبلاگ: طلبه انقلابی

 نظر دهید »

کنیزی برای صهیونیست ها!

17 دی 1395 توسط پشتیبانی کوثر بلاگ

وقتی 67 سال پیش اروپاییان برای این که برکشورهای اسلامی مسلط شوند یهودیان را که با همه ادیان دشمنی دارند در خاور میانه تقویت و نفوذ دادند

و برای تامین امنیت آنها که در محاصره کشور های اسلامی بودند ، سه تاکار کردند.

اول:  رؤسا و ملوک این کشورها را از دست نشانده های خود انتخاب کردند، تا برای کمک با صهیونستها همکاری کنند.مثل رضا شاه ملعون در ایران و….

دوم باید اسلام ضعیف می شد و از بین می رفت پس باید مبلغین حذف می شدند لذا باید ممنوع المنبرو لباس می شد ند.

سوم برای اینکه مردان مسلمان از علما تبعیت نکنند باید بی غیرت شوند

پس زنها باید عریان شوند ، باید چادرها را بردارند.

و با بی حجاب شدن زنها چهار گروه از مردان همراه این زن بی غیرت می شوند شوهر ، برادر، پدر و پسر.

اگر زنها می خواهند عمله اسرائیل نباشند باید از بد حجابی توبه کنند.

انتخاب شده از وبلاگ: دجال ستیزان

 نظر دهید »

حق «خودنمایی» را رعایت کن!

29 تیر 1395 توسط پشتیبانی کوثر بلاگ

کنج مسجد نشسته بودم که مسئول فرهنگی مسجد به سراغم آمد و گفت خانمها خواستند که براشون حلقه صالحین بزارین!

گفتم چشم؛ تا چند دقیقه دیگر میایم.
حلقه را عمدا زمانی شروع کردم که همشون جوان باشند؛ خانمهای مسن تر برای خودشون حلقه قرآن و دعا گذاشتند.
یه کم استرس داشتم تا اون زمان تبلیغ جمعی اونم 40-50 جوان پرشور نداشتم. از دوستان خواهش کردم ابتدای جلسه رو با ختم سوره یس شروع کنیم .
حین ختم سوره مبارکه، به امام معصوم توسل کردم که یه ساعت عمری که هر یک از این جمع به من دادن بحث خوبی اراءه بشه.
به جمعیت که نگاه کردم دیدم نیمی مجرد؛نیمی متاهل هستند. باید بحثی میگفتم که شامل هر دو گروه میشد.
به لطف خدا و امام معصوم جرقه ای به ذهنم زده شد.
این جور بحثم شروع کردم.
من اومدم اینجا تا از حقمون دفاع کنم. اونم حق تبرج هست حق خودنمایی!!
همه متعجب زده نگاه من میکردن و پچ پچ هایی ریزی که میکردن دیگه قطع شد.
بعد از چند ثانیه مکث؛ دوباره شروع کردم.
مگه خودنمایی یک غریزه نیست که خدا در وجود زن گذاشته تا با جذب و انجذاب آقایان امر ازدواج صورت بگیره
این غریزه که من در وجود خودم نگذاشتم، خدا گذاشته؛ خدا که-نعوذبالله- کار بیهوده ای نمیکنه.
یه غریزه ای در وجود زن بزاره و بعد بخواد حرصش دربیاره بگه تو نطفه خفش کن.
یکی از حضار گفت: خانم همیشه به ما میگن حجاب داشته باشین آخه بحث شما با بحث اونا از زمین تا آسمون در تضاده.

گفتم من که نمیخوام بحث حجاب کنم، البته به اونم ربط پیدا میکنه.
من میخوام امروز از حق طبیعی خودمون حرف بزنم؛ از غریزه ای که خدا گذاشته در وجودمون تا ازش بهره ببریم. اونم *خودنمایی*
من حرفم اینه نباید این غریزه رو در وجودمون انکار کنیم.
یکی از خانمها گفت پس چرا این قدر به ما گیر میدن؟
گفتم من کاری به کار گیر اونا ندارم. فقط یه چیز خوب می دونم.
✔️خدا یه نعمتی را در وجود من گذاشته،
✔️میخواد از من که ازش استفاده کنم
✔️از طرفی هم خواسته الکی اسرافش نکنم، تو راه خودش خرجش کنم
✔️ راهنمای استفاده اش هم در احکام گذاشته تا بهینه بکارش ببندم.
پس خدا گفته خودنمایت رو فقط برای حلالت باشه.
خودنمایی شان و منزلت داره باید شانش رعایت کرد.
شان خودنمایی زن اینکه برای همسرش در جایگاه خودش دلبری کنه
شان خودنمایی دختر اینکه برای پدرش و برادرش اونم با موقعیت سنجی و رعایت حدود خودش ناز کنه.
از بس شانش رو رعایت نکردیم بهمون گفتن خفش کنید.
خودنمایی شامل خیلی چیزا میشه: نحوه حرف زدن، نحوه برخورد کردن، نحوه پوشش و … .
جایگاه ها رو فراموش کردیم فکر میکنم خیابون هم مثل خونه ماست؛ همکار هم مثل برادر ماست؛ رءیس هم مثل پدر ماست.
اگر این نعمت سر جای خودش رعایت بشه کسی به کسی نمیگه برادرم نگاهت خواهرم حجابت. کسی نمیگه نگاهت حجاب نداره.
اگر سر جای خودش استوار بشه دختر دلش گرم به محبت پدرش میشه دیگه لازم نیست گدای محبت از این و اون کنه.
اگر خانم درست دلبری کنه صاحب قلب مردش میشه هم خودشو حفظ کرده هم مرد زندگیش.

تا به خودم اومدم دیدم خانمهای مسن تر پشت سرم نشستند و تمام حرفامو گوش میکنند. میگفتن خانم واقعا خیلی از مشکلات خانواده هم سر همین قضیه هست … .
زن و مرد جامعه ما، دختر و پسر خانواده ما چون این نکته رو در حوزه خودش رعایت نمیکنه؛ به بیرون پناه می بره و براش اسمی مانند اجتماعی شدن، به روز شدن، امروزی خودشون گول میزنند.

ارسال شده توسط: وبلاگ ندای اسلام

 نظر دهید »

عاشقانه ای از گلدسته!

27 تیر 1395 توسط پشتیبانی کوثر بلاگ

گلدسته،چون تنها دخترم بود خیلی به او علاقه داشتم.

یک بار که در زمان جنگ به خانه اش در دزفول رفته بودم،دیدم شب موقع خواب با پوشش کامل می خوابد!

تعجب کردم؛در آن هوای گرم جنوب،خوابیدن با لباس زیاد کار آسانی نبود!

علت را که پرسیدم،گفت:«پدر جان،اینجا هر لحظه ممکن است بمباران شود؛پس باید از هر نظر آمادگی داشته باشیم.ممکن است فردا صبح زنده نباشیم.پس باید پوشش کامل داشته باشیم تا وقتی ما را از زیر آوار خارج می کنند ،مشکلی وجود نداشته باشد.»

منبع:چهار فصل عشق،کنگره ی خراسان،ص 68،یادی از شهید گلدسته محمدیان

ارسال شده توسط: وبلاگ مدرسه علمیه فاطمیه شیراز

 نظر دهید »

ریحانه ها!

26 تیر 1395 توسط پشتیبانی کوثر بلاگ

زن ریحانه است…

زن مثل گله باید از نور آفتاب استفاده کنه نه اینکه از هر چشمی نور بگیره
زن که مثل گله باید یه باغبون داشته باشه اگه چندتا باغبون داشته باشه یا خشک می شه یا ریشه هاش می پوسه
زنی که مثل گله باید فقط زنبورهای عسل از شهدش بچشند تا ثمر خوبی بده، اگر هر پشه و مگسی از مهر وجودش بهره ببره پرپر میشه و می ریزه
زنها که مثل گل اند،عطرشون خاص میشه واسه اهل خونه، عطر گل خوشبو اگه به مشام هر کسی برسه توی اون گل طمع می کنه
زن ها که مثل گل اند اگر در دسترس اهلش نباشند گلبرگ هاشون پژمرده می شن.
آفرین گلها خودتون رو بپوشونید شما نازکید، ظریفید پژمرده نشید ها.

نوشته شده توسط: ف. درویشی

حجاب و عشق

ارسال شده توسط: وبلاگ منتظران منجی

 نظر دهید »

مگه خودت نگفتی؟!!!

24 تیر 1395 توسط پشتیبانی کوثر بلاگ

با دخترم داشتیم اماده بیرون رفتن می شدیم چادرم رو انداختم سرم سریع رفتم به سمت در که بزنیم بریم .

یهو دخترم صداش بلند کرد و گفت ماماااااااااان چادر من چی؟

من که عجله داشتم گفتم نمی خوایا . حالا دفعه دیگه .

گفت: عهههههه خودت میخوای مثل حضرت فاطمه باشی ولی من نباشم یالا منم چادر میخوام

پیش خودم فکر کردم که چرا من هر موقع چادر سرم میکنم یادم نمیاد که میخوام مثل حضرت فاطمه باشم تا رفتارهای دیگم رو هم فاطمی کنم

دختره عزیزم کاش همیشه صفا و پاکی بچگیتو با ….های بزرگسالی عوض نکنی

ارسال شده توسط وبلاگ: انا عبد ذلیل

 نظر دهید »

سرگذشت من و چادرم!

24 تیر 1395 توسط پشتیبانی کوثر بلاگ

به نام خدایی که حیا رو در قلبها جا داد…

سنم کم بود، شاید 5 یا 6 ساله بودم. از همون زمانا مامانم منو با چادر آشنا کرد. خیلی چادر رو دوست داشتم…یادمه بعضی وقتا چادر میپوشیدم…آخه وقتی چادرمو سر میکردم یه حس غروری بهم میداد که خیلی این حسو دوست داشتم. .کمی که بزرگتر شدم یعنی سالهای اول مدرسه تقریبا به جز وقتی که فاصله کوتاه خونه تا مدرسه رو طی میکردم، چادر سر میکردم. اما از سال چهارم ابتدایی دیگه حتی تو راه مدرسه هم چادر میپوشیدم.

یه بار که با مامانم داشتم تو خیابون راه میرفتم، یکی از خانمهایی که از آشنایان ما بودن رو دیدیم…چند قدمی با ما همراه شد. وسط حرفاش به مامانم رو کرد و گفت: «از الآن چادر به سر دخترت نکن… چن وقت که بگذره و بزرگتر بشه از چادر زده میشه…»

مامانم هم با لبخندی گوشه لبش به اون خانم گفت: «دخترم خودش چادر رو دوست داره، من اجبار نمیکنم»

خلاصه از اون خانم اصرار و از مامان من انکار….

از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون اون موقع خیلی از دست اون خانوم عصبانی شدم…اون داشت به جای من تصمیم میگرفت… آخه من واقعا چادرو دوست داشتم…. فقط راستش کمی نگران بودم که نکنه وقتی بزرگتر شدم، حرفای اون خانوم درست از آب دربیاد…؟

همون جا تو دلم با تمام وجود از خدا خواستم که هیچ وقت این حجاب و حیا رو از من نگیره…

خدا رو شکر که الآن  یشتر از گذشته  به حجاب و چادرم عشق میورزم….

یه خواهش از همه شمایی که با دخترخانومای کوچولویی که حجاب دارن رو برو میشین:

لطفا به جای تشویق، با حرفای نادرست، ته دل این بچه ها و خونواده هاشونو خالی نکنین….لطفا!

-> یه طــلــبــه <-

حجاب

ارسال شده توسط: وبلاگ طلبه انقلابی

 نظر دهید »

99 جمله کوتاه درباره حجاب!

22 تیر 1395 توسط پشتیبانی کوثر بلاگ

 

۱-کس غنچه نهان شده دربرگ را نچید/ از بی حجابی است اگر عمر گل کم است.

۲-به زلفانت بیاموز که بیرون ارزش دیدن ندارند.

۳-حجاب یعنی من مجهز به آنتی ویروس هوس و وسوسه هستم

۴- حجاب نیمی از ایمان است.

۵-اصالت زن مسلمان عفت اوست که حجاب مهمترین رکن آن است.

6-ای زنان زینت های خود را آشکار نسازید مگربرای محرمانتان .

۷-حجاب واکسن مقابله با تیر نگاههای آلوده.

۸-حجاب سنگری است محکم که زن را از نگاه مردان شیطان صفت مصون ومحفوظ نگه می دارد.

۹-حجاب بوته خوش بوی گل عفاف است. حجاب مصونیت است نه محدویت.

۱۰-حجاب یعنی حیای جوان باعفت.

۱۱-بدحجابی زن از بی غیرتی مرد است.

۱۲-کسی که عفت داشته باشد ارزش ومنزلتش زیاد خواهد بود.

۱۳-حجاب امن ترین پناهگاه زن

۱۴-حجاب بیانگروقارو افتخار زن است.

۱۵-زن درحجاب مانندگوهر در صدف است.

۱۶-حجاب رساندن زن به رتبه عالی معنویت.

۱۷-حجاب سرچشمه کمال زن است.

۱۸- چادربهترین نوع حجاب ونشانه ملی ماست.

۱۹-عفت باید درفکر نگاه، زینت، حجاب، زبان، چشم، گوش واندام تجلی داشته باشد.

۲۰-حجاب جاذبه خوبی ها ودافعه خطاهاست.

۲۱-ای زن به تواینگونه خطاب است /زیبنده ترین زینت زن حفظ حجاب است.

۲۲-حجاب مادر پاکیهاست.

۲۳-حجاب تلالو شبنم بر چهره گل

۲۴-حجاب مظهرعفاف است.

۲۵-حجاب دژوقلعه ای برای پاسداری از گوهر عفاف است.

26-حجاب یعنی حیا وجوانمردی وشرف و آزادگی وبصیرت.

۲۷-حجاب ح= حریت، ج= جذبه، ا= آبرو وشرف، ب= بندگی.

۲۸-حجاب یعنی حریت و آزادگی و افتخار وبندگی.

۲۹-حجاب برای زن تاج بند گی خداست.

۳۰-اقتدارزینب به حجاب او بود.

۳۱-حجاب مانع آلوده شدن جامعه به فساد است.

۳۲-حجاب عامل تحکیم خانواده وکاهش آسیب های اجتماعی.

۳۳-هیچ کس نمی داند من چقدر خوشحال شدم که رسول خدا (ص) مرا از ظاهر شدن در پیش چشم مردان معاف کرد.(حضرت فاطمه «س»)

۳۴-زن با حجاب همچون مرواریدی در صدف است.

۳۵-غنچه ای تا هست پنهان در حجاب/می کند از او خزان هم اجتناب

۳۶-زنان مانند گل اند/ برمقام حفظ عصمت سنبل اند.

۳۷-حجاب = کاهش آسیبهای اجتماعی.

۳۸-حجاب تضمین تداوم زیبایی وشرافت است.

۳۹-در تصویر حکاکی شده برسنگهای تخت جمشید هیچکس عصبانی نیست،هیچ کس سوار بر اسب نیست. هیچ کس رادر حال تعظیم نیست. در بین این همه پیکر تراشیده شده حتی تصویر برهنه نیست یادمان باشدکه چه بودیم وچه شدیم.

۴۰-خواهرم استعمار قبل از هر چیز از سیاهی چادر تو می ترسد تا سرخی خون من (پیام شهدا(

۴۱-در فرهنگ لغات خود حجاب را پاکی صداقت معنا کن در فرهنگ لغات خود حجاب را آیینه نادیده معنا کن.

۴۲-همیشه گوهر انسانیت را در حجاب جستجو کن.

۴۳-زن بخاطر ارزش وکرامتی که دارد باید با رعایت حجاب محفوظ بماند و خود را حراج نکندو در بازار سوداگران شهوت خود را به بهای چند نامه ونگاه ولبخند نفروشد.

۴۴-خواهرم سرخی خونم را به سیاهی چادرت به امانت داده ام( پیام شهدا)

۴۵-حجاب دژی است در برابر یورشهای شیطانی.

۴۶-یک گل خوش رنگ ویک گل خوشبو/از خس و خاشاک پنهان کند رو

۴۷-چادر ترنم عطر یاس در فضای غبار آلوده دنیاست.

۴۸-فرمان خدا قول نبی نص کتاب است/ از بحر زنان افضل طاعات، حجاب است.

۴۹-حفظ چادر حفظ دین و مذهب است/ شیوه زهرا و درس زینب است.

۵۰-تا شهوت نفس در نهاد بشراست در کشف حجاب صد هزاران خطر است.

۵۱-تیری است نظر،ز تیرهای ابلیس این چادر درمقابلش چون سپر است.

۵۲-گل عفاف در بوستان حجاب می روید وعطرپاکی وجود زنان محجبه را قیمتی می کند.

۵۳-نمی دهد اجارت چشم ها را به سیرو سفر/حجاب چهره تو و سربه زیری و وقارت.

۵۴-زن عفیف زیباست وعفتش به او قدرتی می دهد که قوی ترین مردان در برابر او به خضوع وادارمی کند.

۵۵-حجاب اسلحه محکمی است که زن با آن می تواند ازحقوق وارزشهایش دفاع کند.

۵۶-روی فرو پوش چون دُرّ صدف تا نشوی تیر بلا در هدف.

۵۷-گفرشهای وجود هر انسان خاکی به وسیله پوشش وحجاب از گزند علفهای هرز درامان می ماند.

۵۸-آنکه در حجاب چادر به سر کند یعنی فقط به حد حکم خدا نظر کند.

۵۹-حجاب سپری است در مقابل چشمان بوالهوسان وسدی محکم در برابر گناه.

۶۰-حجاب منشور والای اگاهی است.

۶۱-حجاب فریضه ای است که ترک آن فرصت قضا ندارد.

۶۲-حجاب مهر عنایت حق برقامت فرشتگان زمین است.

۶۳-من حجابم، کشتی راه نجات، چشمه آب حیاتم، معنی آب حیاتم معنی صوم و صلاتم بر حریم عفت وناموس، من نیکو پا سبانم.

۶۴-ای پیامبربه زنان و دختران خودو زنان مومن بگو که خویشتن را به چادربپوشند (سوره احزاب آیه ۵۹ )

۶۵-حجاب تضمین کننده سلامت جامعه و مصونیت آن دربرابر حیله شیطانی وتهاجم فرهنگی است.

۶۶-زنان خوب میراث دارعفاف فاطمه ومریم اند دریغا که بازیچه هوس شوند و به ویروس گناه آلوده گردند.

۶۷-العِفَّه رأسُ کلِّ خَیر؛ عفت منشا تمام نیکهاست.

۶۸-ثمره العفه الصیانه میوه عفت محفوظ ماندن است.

۶۹-هرشاخه ای که از باغ برون آردسر/ درمیوه آن طمع کند را هگذر/ بی حجابی مانند شاخه ای است بیرون از حصارباغ که طمع هر رهگذری رابه خود جلب می کند.

۷۰-والذینهم لفرو جهم حافظون آنان ((مومنین )) کسانی هستند که خویشتن را از بی عفتی حفظ می کنند.

۷۱-حجاب شما خواهران کوبنده تر از خون سرخ ما است..(وصیت شهدا)

۷۲-مروارید گرانبهاو صدف وجودت رابرنامحرم مگشا.

۷۳-با حجاب، زیبا تر بودن را تجربه کنید.

۷۴-حجاب آسمانی ترین راه به مدینه ی فا ضله است.

۷۵-پدرم گفت که ای دخت نکو بنیادم/ زلف بر بادنده تا ندهی بربادم.

۷۶-حجاب صدف است که از گوهر وجودی زن محافظت می کند.

۷۷-غنچه زیباست چون گلبرگها را در میان گرفته و حجاب زیباست چون تو را در بر گرفته.

۷۸-حجاب دستوری قرآنی و قانون الهی وتکلیف انسانی وبرنامه اخلاقی است.

۷۹-کس غنچه نهان شده دربرگ را نچید/ از بی حجابی است اگر عمر گل کم است.

۸۰-حجاب یعنی وقار فاطمه (س).

۸۱-حجاب یک فرهنگ است که شهدا نیز به آن افتخار کردند.

۸۲-حجاب حفظ ارزشهای انقلاب اسلامی است.

۸۳-حجاب وعفاف یکی از محورهای زندگی قرآنی است.

۸۴-حجاب همان اندازه حیاتی است که آب.

۸۵-حجاب نشانه شخصیت انسان است.

۸۶-خواهرم حجاب تو بها است نه بهانه.

۸۷-برای هر چیز زکاتی است وزکات زیبایی پا کدامنی وحجاب است.

۸۸-زنان باحجاب مرزبانان شرف اند.

۸۹-حجاب برتر به زنان ما عفت به مردان ما غیرت و به جامعه ما عزت می بخشد.

۹۰-به زلفانت بیاموز که بیرون ارزش دیدن ندارند.

۹۱-حجاب محافظی ستبر است که از غنچه عفاف حفاظت می کند.

۹۲-حجاب صدفی است که گوهر عفت را حفظ می کند.

۹۳-حجاب زن کوبنده تر از خون شهید است.

۹۴-حجاب کلید نزدیکی به فاطمه زهرا (س) است.

۹۵-زیباترین هدیه خداوند به زن حجاب است.

۹۶-حجاب یعنی من مجهز به آنتی ویروس هوس و وسوسه هستم.

۹۷-حجاب مایه عفت زنان است.

۹۸-حجاب تیر جانسوزی به چشم دشمن است.

۹۹-دختران خودنما در چشم ها جای دارند ولی دختران عفیف در دل ها

………………….

ارسال شده توسط وبلاگ: معاونت پژوهش حوزه علمیه خواهران استان فارس

 نظر دهید »

راست می گفت مادر!

25 مهر 1393 توسط صداقت...!

دبیرستانی بودم که به پیشنهاد مادرم کلاس خیاطی می رفتم با اینکه اصلا به این کار علاقه نداشتم و با مهارت مادرم از خیاط بی نیاز بودیم. اما حالا مزیت های این هنر را می دانم و از اینکه می توانم نیازهای اورژانسی خود را رفع کنم خوشحالم و هر گز مثل دختران امروزی آن را کسر شان نمی بینم.  چون شغلم نیست  وبیشتر مشغول درس و بحثم جز موارد اورژانسی معمولا کمتر برای کسی جز نیاز خانواده خیاطی می کنم. خانم همسایه صبح به منزلمان آمد و خواهش کرد برای مهمانی شب چادر رنگیش را  بدوزم.  کمتر از دو ماه است که چادری برایش دوخته بودم بدون  اینکه سوال کنم خودش توضیح داد که :  چادر زیاد دارد اما نمی شود چادر تکراری سرش کند مد عوض شده و بقیه نگاه تحقیر آمیز به او دارند و جمع نمی پذیردش. مشغول  دوخت بودم و در حال صحبت با مادرم. مادرم می گفت قدیم بهتر بود. هر کس در منزلش سه چهار تا چادر رنگی داشت و موقع جشن و عقد و … همه همسایه ها چادرها یشان را می دادند به همسایه ای که مراسم داشت. این چادرها را می گذاشتند کنار در ورودی و هر کسی یکی از آنها را سرش می کرد. گفتم: چه خوب فقیر و غنی در یک حد بودند، هیچ کس چادر خودش سرش نبوده که معلوم باشد و طبقه بندی شوند اینگونه دل ها به هم نزدیکتر بوده و اسراف کمتر. همه برای شادی می آمده اند نه برای فخر و … راست می گوید مادر خیلی هم قدیم نیست من هم کاملا  یادم می آید. ادامه دادم حیف چه سنت های زیبایی را شیطان به بهانه بهداشت و حق الناس و …  از ما گرفت و هر روز هم بدتر می شود به جایی رسیدیم که دو ماه یک بار به جای نیاز ده سال یک بار چادر می دوزیم و پارچه های انباشته و بی خاصیت روح آزار وعده ای گرسنه و کودک کار، چقدر غیر منطقی و خودخواهانه!. کاش می توانستیم دوباره سنت را برگردانیم. مادرم خندید و گفت: خیلی سخت است  دخترم. زنان و دخترانمان در کوچه و خیابان در دید نامحرم چادر را گذاشتند کنار چگونه می خواهی در مهمانی های زنانه  استفاده چیزی را که حضور ندارد اصلاح کنی؟! دخترم  چادر کجاست!!

 2 نظر

کجا می رویم!

27 شهریور 1393 توسط صداقت...!

کنار تختش نشسته بودم. اورژانس مجهزترین بیمارستان شهرستان اما ، حتی یک دکتر متخصص در کل بیمارستان حضور ندارد. نگاه به قطره های سرم  گذر زمان را آسان تر می کرد. هر چند دقیقه بیماری جدید بستری می شد. کنار تختی که همراه بیمارش بودم. یک خانواده بستری بودند. مردی که  روی تخت دراز کشیده بود و یک خانم با آتل بندی گردن و … روی صندلی کنارتختش  و دختر بچه و پسر بچه ای هم دور و برشان بودند چرا همراه ندارند؟ بچه ها اینجا چه می کنند؟. فاصله ما بعد از قرار گرفتن بیمار ما روی تخت فقط یک پرده بود و به اندازه یک صندلی که روی آن نشسته بودم. دیگر تصویرشان را نمی دیدم اما صدایشان را نمی شد نشنوی. مرتب گوشی های همراهشان زنگ می خورد. از صحبت هایی که به گوشم می خورد و خودشان هم دوست داشتند برای بقیه تعریف کنند مسافر بودند و پس از انحراف از چاده و واژگون شدن ماشین و 50 60 متر حرکت با گردش ماشین به دور خود به نزدیکترین بیمارستان منتقل شده بودند. بچه ها کاملا سالم بودند حتی بدون کوفتگی،  ولی مرد پا و دست شکسته و جراحت و …. زن هم که فقط می توانست راه برود وضعیت گردنش زیاد خوب نبود. چه روحیه ای داشتند. زبانشان جز الحمدلله چیزی نمی گفت. لهجه یزدی داشتند با اینکه اصلا اینجا استان یزد نیست. تعجب کردم زن با آب و تاب تعریف می کرد بدون حزن و فقط خدا را شکر می کرد و می گفت ماشین را کسی ببیند حتما می گوید 4 سرنشینش کشته شده اند و باز شکر می کرد، ناگهان  بین حرف هایش  صدایش عجیب لرزید و به حالت گریه گفت: «می دونی زیبا از ماشین پرت شدم بیرون اونجا افتاده بودم  بدون روسری و مغنیه و چادر، هیچ چیز،  و سکوت کرد! ». سرم را بالا کردم نگاهم به پرستاری افتاد که با لباس برهنه اش که هیچ پوششی نداشت به دلیل تنگ بودن و البته  به نحو احسنت انجام وظیفه می کرد و با خودم گفتم کاش کمی هم خدمت به سلامت دینی اجتماعش را رعایت می کرد با پوششی مناسب تر و رنگ و روغنی کمتر و کاش دختران ما می فهمیدند ما از نسلی هستیم که نه برای تعریف غریبی اش ، نه برای همسر روی ویلچرش ،  نه برای کودکانی که مجبوربودند هر چند دقیقه صحنه های دلخراش را ببینند از غریبی ،  نه برای درد گردنش و نه برای مسافرتی که تبدیل به رنج چند ماهه شد گریه نکرد اما برای  بی حجابی ناخواسته اش گریه کرد.

خاطرات شخصی،  26 / 6/ 1393

(تمام نوشته هایی که با امضا  خاطرات شخصی از  صاحب این نوشتار منتشر می شود واقعی  و مربوط به همان تاریخ اعلام شده است.)

 نظر دهید »

معنا و حقیقت دحو الأرض

21 شهریور 1393 توسط نورالزهراء (س)

جناب استاد علاّمه ذو الفنون آیت الله شعرانی قدّس سرّه الشّریف، در بیان مفادّ آیه « وَ الأرضَ بَعدَ ذَلِکَ دَحَئهَا » (سوره نازعات، آیه 30 ) ، و اخباری که در موضوع یوم دحو الأرض روایت شده اند که زمین از زیر خانه ی کعبه گسترده شده است، فرموده است که :
کره ی زمین را از دو جانب قطب، اندکی تَطامُن است یعنی اندکی مسطّح است و فرو رفتگی دارد و آفاق استوایی و قریب بدان ها را چون مکّه مکرّمه تَقَبُّب است یعنی برآمدگی دارند. و آب همه ی زمین را فراگرفته بود و چون فرو نشست، قهراً جای برآمده ی زمین، که قُبّه ی آن است و تقبّب آن بیش از جاهای دیگر است، در نخستین بار نمودار شده است و آن مکّه مکرّمه است و چون آب کم کم فرو نشست و تقلیل یافت، قسم پدید آمده ی زمین به تدریج گسترش یافت که از آن تعبیر به دحو الأرض شده است.
… « دحو : گستردن . وَ الأرضَ بَعدَ ذَلِکَ دَحَئَهَا ؛ زمین را پس از آن بگسترد . چنان که در لغت ارض گذشتّ مراد از آن کره زمین نیست، بلکه سطح خشکی است مقابل دریا و کوه، کوه و آب از زمین نیستند و به مقتضای این آیه، خشکی زمین که (آن را) رُبع مسکون می نامند پس از خلقت اوّلین، پدید آمد.
چون سطح کره ی خاک را آب از همه جانب فرا گرفته بود، و این خشکی که برجسته و از آب بیرون آمده، مانند جزیره است که از قعر دریا برجهد و بالا آید و به تدریج پهن و گسترده و بزرگ شود.
طبیعیان امروز ( بیش تر منظور دانشمندان زمین شناسی ، زیست شناسی و جغرافیا می باشند ) ، هم می گویند : آب به همه ی زمین احاطه داشت و خشکی به عللی از قعر آب برآمد و بر سطح زمین چین ها و شکنج ها هویدا شد . »
از معرفت به معنای دحو الأرض دانسته می شود که این کلام دحو، از غُرَر معجزات قولی حضرت خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم است و نیز بنا بر دَحو، باید قُبّه « به معنی برآمده ترین جای ارض » مکّه مکرّمه بوده باشد که عرض آن 21 درجه و 25 دقیقه ی شمالی است.

برگرفته از کتاب دروس هیئت و دیگر رشته های ریاضی ، علاّمه حسن زاده آملی حفظه الله ، قم ، بوستان كتاب ، طبع سوم ، سال 1386 ، جلد 1 ، درس 50 ، صفحه ی 232 و 233

 1 نظر

قابل توجه آقایان !

20 شهریور 1393 توسط صداقت...!

هر چه می درخشد طلا نیست!

 نظر دهید »

آقا نیا!!!

20 شهریور 1393 توسط نورالزهراء (س)

یار من ! یوسف! نیا !اینجا کسی یعقوب نیست

لحظه ای چشمانشان از دوریت ورطوب نیست

ای گل زیبای من !از غربتت اشکی نریز

نازنین !اینجا خدا هم نزدشان محبوب نیست

گرچه در هر جمعه  ای زیبا!دعایت می کنند

بهترینم !این دعاها جنسشان مرغوب نیست

تکیه

 نظر دهید »

صمیمانه باشما!

28 تیر 1393 توسط صداقت...!

من باور دارم جوان ایرانی با جوان های دیگر فرق دارد.
باور دارم با یاعلی از زمین برخواسته، با یا حسین آب نوشیده،
با خدا خدا گریه کرده و قرآن به سر گرفته ،
هر جا باشد در هر شکل و لباس و صنفی ایام تعطیل زیارت امام رضا علیه السلام را ترجیح می دهد.
باور دارم قلبش برای شور عاشورا و هیئت و جشن نیمه شعبان می تپد
و «
من ابوالفضلیم» تکیه کلامش  است.
به شهادت احمدی روشن ها و سرنوشت آرمیتاها بی تفاوت نیست .

من باور دارم جوان ایرانی سر عناد  با حق ندارد هر چند تلخی زیاد دیده و از بدرفتاری به دور نبوده باور دارم. و می دانم که بارها و بارها شنیده که محبت اهل بیت هدیه ای الهی از پاکزادی و وظیفه  ما  فقط تقویت این محبت است و غیر از ناپاکزادان هیچ کس از محبت اهل بیت خالی نیست. من امروز برایت یک دلیل می آورم فراتر از همه آنچه کتاب ها و حجاب دانان  و سایت ها برایت می خوانند. می خواهی حب علی علیه السلام و اهل بیت در سینه فرزندت باشد. می خواهی نسلت شیعه باشد و دوستدار اهل بیت ؟ برای پاکی خودت و اجتماعت در حجاب و عفاف و حیا کوتاهی نکن.محبت علی علیه السلام ترجیح ندارد به دشمنانش که گل سر سبد آن ها وهابی ها هستند؟ قسم می خورم هرگز جز لعن آن ها به بیشترش فکر نکرده ای تا برسد به زیاد کردن یار برایشان. عفیف باش. به خاطر مظلومیت  های کودکان مصری و عراقی و سوری و غزه و فلسطین و افغانستان که نتیجه استکبارو دور بودن از خداست و انسان خدایی عفیف باش. همرنگشان نباش، شادمانشان نکن از اینکه ببینند نقشه هایشان بر شیعه اثر کرده. به خاطر زیاد نشدن دشمنان علی علیه السلام عفیف باش. خواهش می کنم به خاطر غربت امام زمان که  جهان من و تو را به حساب او نوشته اند و شیعه او می دانند  فکر کن بعد راهت را انتخاب کن دنیا دو راه بیشتر ندارد حق و باطل انتخاب کن با امام زمان می مانی یا با دشمنانش. اگر با امام زمان علیه السلام می مانی امام زمان علیه السلام می فرمایند حجاب مادرم زهرا علیها سلام.



 1 نظر

بی خیال ما!

17 تیر 1393 توسط صداقت...!

هر چه تلاش می کردم خوابم نمی برد. مگر میشد این عادت بیدار ماندن شب های کوتاه ماه رمضان را ترک کرد. آن شب هم مثل هر شب بود. تفاوتش این بود که لامپی هم روشن نبود که بتوان کتابی ورق زد. بالاخره ساعت 3 شد و مثلا بیدار شدم. چقدر خسته بودم. از تب بدنم کمی کاسته شده بود، حالم بهتر از روز قبل بود اما فکر  نشستن در اتوبوس و راه یکی دو ساعته را سه ساعته گذراندن خسته ام می کرد. ساعت 5 از خانه خارج شدیم. بیچاره برادرم که فقط همراه بود برای تنها نبودنم در شهر غریب. گرفتن یک  برگه کاغذ که هیچ تاثیری در دنیا و آخرتم نداشت جز پیروی از قوانین یک روز زمان از من می گرفت خستگیش بماند. شدت تب، گرمای اتوبوس و تکان های شدید ولوو، بسته بودن فضا و … تحملم را تمام کرده بود. به ترمینال که رسیدیم مرگ را می دیدم، مثل گرما زده ها حالت سرگیجه و منگی بیزارم کرده بود. نیم ساعتی در سالن انتظار نشستم کمی که بهتر شدم راهی مقصد شدیم. راه را زود پیدا کردیم. اما فقط من اجازه داشتم وارد شوم و همراه نه. کاشتن برادر عزیز با زبان روزه هر چند مسافر بودیم بیرون محل و در آفتاب حالم را بدتر می کرد. در این گیر و دار و تحویل برگه از یک محل کاملا زنانه، جایی که تقریبا 5 سال بود گه گاهی رفت و آمد کرده بودم و کلا از اماکن اداری مذهبی است. کیفم سنگینی می کرد گذاشتم روی صندلی ارباب رجوع ، خانم ها آنجا رفت و آمد داشتند چادرهایشان را هم نپوشیده بودند، حال خودم را نمی فهمیدم. برگه را گرفتم گفتند بنویس و ببر آن سمت نزد فلان استاد آقا. وقتی نوشتم، رفتم بپرسم کجا هستند: ناگهان مسئول مربوطه با تندی به من پرید و گفت موهایت همه بیرون است با این سر و وضع می خواهی بروی نزد استاد؟ حالم خیلی بد شد چه حال عجیبی تجربه اش نکرده بودم. خودم متوجه بودم که  چند تا تار مویم از کنار مغنیه و زیر چادر هنگام پیاده کردن کیف  زده بود ییرون  ولی گذاشتم به پای محیط زنانه و گفتم هنگام خروج با نگاه در شیشه دردرست می کنم با برخورد این عزیز گمان کردم مغنیه و چادرم افتاده وقتی در شیشه نگاه کردم اصلا قابل رویت نبود همان حدی بود که حسش کردم. با دسر خانم نهی از منکر دیگر حال خودم را نفهمیدم. استاد نگاه کرد چند سوالی در رابطه با برگه پرسید اما چرندهایی گفتم که حالا که فکر می کنم می بینم حتما با خودش گفته این دختر لیسانسش را  که سهل است مدرک ابتداییش را از کجا خریده، اسم قرآن را هم بلد نیست. چرت و پرت های بعدی بماند. اما دیگر گذشته بود و به چه قیمت گزافی. هر چه پیش خودم فکر کردم هضم کارش سخت بود.  درست است اثر داشتن و نداشتن نباید بهانه ترک نهی از منکر باشد ولی من مصر به گناه هم بودم؟! اصلا من هنوز مرتکب گناهی شده بودم؟!بیچاره آنهایی که از لج کردن با امثال ما چادر ی ها دینشان را و آخرتشان را ترک می کنند. گفتم امشب بعد از رسیدن اگر نمرده باشم حتما در فضای مجازی  پیامی برای دخترهای بی حجاب و کم حجاب می گذارم.  خانم هایی که از طرف ما نام بی حجاب و بد حجاب دارید که اشتباه هم نیست، کار اشتباهتان را توجیه نمی کنم ولی  به خاطر این رفتارهای نادرست  امثال خودمان از شما معذرت خواهی می کنم حالا حسش کردم می فهمم یعنی چه. اما بی خیال ما، به فکرت خودت باش، خطای مار را نبین، حساب دین و دیندار از هم جداست، بعضی از امثال ما عددی نیستند که تو به خاطر رفتارشان با سعادت ابدیت قهرکرده ای و شرمندگی پیش امامت را به واسطه ترک حجاب زهرا پسند به دوش می کشی. محض رضای خدا بی خیال رفتار ما!

 2 نظر

از روزگار روزگاری ساختیم که...

27 اردیبهشت 1393 توسط صداقت...!

چگونه

خود را با غفلت ها

رساندیم به جایی که از روزگار ، روزگاری ساختیم که در آن

هَرزگی “مـُـــــد” اســت !

بی آبرویــی “کلاس” اســـت !

مَســـــتی و دود “تَفـــریــح” اســـت !

رابطه با نامحرم “روشــن فکــری” اســت !

گــُـرگ بــودن رَمـــز “مُوفقیت” اســـت !

بی فرهنگی “فرهنگ” است !

پشت به ارزش ها واعتقادات کردن نشانه “رشد ونبوغ” است

چگونه؟!

 1 نظر

غیرت مردانه و حیای زنانه!

24 اردیبهشت 1393 توسط موسسه آموزش عالی حوزوی زینبیه

 

شیخ بهایی(ره) در یکی از کتاب های خود می نویسد:

روزی زنی نزد قاضی شکایت کرد که پانصد مثقال طلا از شوهرم طلب دارم و او به من نمی دهد. قاضی شوهر را احضار کرد و او طلب خود را انکار نمود یا فراموش کرده بود. قاضی از زن پرسید: آیا بر گفته خود شاهدی داری؟ زن گفت: آری، آن دو مرد شاهدند.

قاضی از گواهان پرسید: گواهی دهید زنی که مقابل شماست پانصد مثقال از شوهرش که این مرد است طلب دارد و او نپرداخته است.

گواهان گفتند: چون امر مهمی است، سزاست این زن نقاب مقابل صورت خود را عقب بزند تا ما لحظه ای وی را درست بشناسیم که او همان زن است، تا آنگاه گواهی دهیم.

چون این زن سخن را شنید بر خود لرزید و شوهر نیز خونش بجوش آمده فریاد برآورد شما چه گفتید؟ برای پانصد مثقال طلا، همسر من چهره اش را به شما نشان دهد؟! هرگز!!! من پانصد مثقال را خواهم داد و رضایت نمی دهم که چهره همسرم در حضور دو مرد بیگانه نمایان شود.

در این هنگام چون زن آن جوانمردی و غیرت را از شوهر خود مشاهده کرد و دانست که در میان نامحرمان حامی و پشتیبانی دارد، از شکایت خود چشم پوشید و آن مبلغ را به شوهر بخشید…

پ.ن: چه خوب بود آن مرد باغیرت، امروز جامعه ما را هم می دید

که بعضی زنان و دختران، نه برای پانصد مثقال طلا و نه حتی

یک مثقال نقره، چگونه رخ، دست، پا و موی خود را به همگان

نشان می دهند و شوهران و پدران و برادرانشان نیز

هم عقیده آنهایند و در کنارشان به رفتار آنان مباهات می کنند !!!

 3 نظر

چادر، مهربانیست.

11 فروردین 1393 توسط موسسه آموزش عالی حوزوی زینبیه

 


داشتم سجاده آماده می کردم برای نماز، همین که چادر مشکی ام را از سر برداشتم تا چادر نماز بر سر کنم گفت: این همه خودت را بقچه پیچ می کنی که چی؟ بر گشتم سمت صدا، دخترک دراز کشیده بود گوشه ی نماز خانه، پرسیدم با منی؟ گفت: بله! با تو ام و همه ی بیچاره هایی مثل توکه گیر کرده اید توی افکار عهد عتیق! اذیت نمی شوی با این پارچه ی دراز دور و برت؟ خسته نمی شوی از رنگ همیشه سیاهش؟ دلت را نمی زند؟

تا آمدم حرف بزنم گفت: نگاه کن ببین چقدر زشت می شوی اینطوری، مانتو و شلوارت به این زیبایی، چرا جامعه را مثل عزا دارها سیاه می کنید؟ و بعد فقط بلدید بشوید حراست دانشگاه و محل کار و … و گیر بدهید به امثال من.

خندیدم و گفتم چقدر دلت پر بود دوست ِ من! هنوز اگر حرف دیگری مانده بگو. می شنوم تا قبل از اذان. خنده ام را که دید گفت: نه! دلم پر هست ولی حرف زدن با شماها فایده ندارد.

گفتم؛ شاید حق با تو باشد عزیزم و پرسیدم ازدواج کردی؟ گفت: بله.

گفتم من چادرم را دوست دارم. چادر؛ مهربانیست. با سرزنش نگاهم کرد که یعنی تو هم مثل بقیه ای…
گفتم؛ چادر سر می کنم، به هزار و یک دلیل. یکی از دلایل چادر سر کردنم زندگی ِ توست.
بلند شد و نشست و با تعجب به چهره ام نگاه کرد. پرسیدم با همسرت کجا آشناشدی؟ گفت فلان جا همدیگر را دیدیم، ایشان پیشنهاد ازدواج داد، من هم قبول کردم.
گفتم خب؛ خدا قبل از دستور دادن به من که خودم را بپوشانم به مرد ها می گوید؛ غض بصر داشته باشید یعنی مراقب نگاهتان باشید. تکلیف من یک چیز است و تکلیف مردان یک چیز دیگر. بعد این تکالیف مکمل هم اند، یعنی اگر مردی غض بصر نداشت و زل زد به من، پوشش من باید مانع و حافظ او باشد، و من اگر حجاب درست و حسابی نداشتم، غض ِ بصر مرد و کنترل نگاهش باید مانع و حافظ من باشد. همسر تو، تو را “دید"، کشش ایجاد شد، تو را انتخاب کرد. کجا نوشته شده است که همسرت نمی تواند از تماشای زنانی غیر از تو لذت ببرد، وقتی مبنای انتخاب برای او نگاه است؟
گفت: خب… ما به هم تعهد دادیم.
گفتم: غریزه، منطق نمی شناسند، تعهد نمی شناسد. چه زندگی ها که به چشم خودم دیدم چطور با یک نگاه آلوده به باد فنا رفت. من چادر سر می کنم، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد، و نگاهش را کنترل نکرد، زندگی تو، به هم نریزد. همسرت نسبت به تو دلسرد نشود. محبت و توجه اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادری که بیشتر شبیه کوره است از گرما هلاک می شوم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو.

من هم مثل تو زنم. تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم. من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم. من روی تمام ِ این علاقه ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی ِ تو باشم.
سکوت کرده بود. گفتم؛ راستی… هرکسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و صد جور جراحیِ زیبایی فک و بینی و کاشت گونه و لب و . . . ، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند. حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟؟؟

بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی؛

چادر، مهربانیست.

 3 نظر

تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟

24 اسفند 1392 توسط موسسه آموزش عالی حوزوی زینبیه


هم سن و سال بچه های کلاسم که بودم -یعنی شانزده هفده ساله-، بزرگ ترین سرگرمی های زندگی ام خندیدن های توی خانه و کلاس و گوش دادن به شعرهای کوچه بازاری عاطفه و رمان خواندن و شعر خواندن و شب شعر رفتن و مهمانی های شلوغ فامیلی و خوابیدن و کارهایی از این قبیل بود. نه که فکر کنید بزرگ تر هم که شدم سرگرمی های بیشتری برای خودم دست و پا کردم. من راه دیگری برای لذت بردن از زندگی نمی شناختم.

صبح ها کمی زودتر از موعد قرارم با زهرا - که خانه شان چند کوچه آن طرف تر بود - از خانه بیرون می آمدم و سر کوچه می ایستادم و هوای تازه ی اول صبح را توی ریه هایم می دادم. درست یادم نیست ولی شاید به بچه های قد و نیم قد مدرسه ای هم لبخندی حواله می دادم و با آنها خوش و بشی می کردم. بعد هم به پسری که هر روز از کوچه ی کناری مان می آمد بیرون نگاهی می انداختم و توی دلم به کفش های کابویی سگک دار و شلوار بیتِلی اش می خندیدم. پسر را می شناختم. برادر دوست برادرم بود. رفت و آمد خانوادگی داشتیم و یادم می آید پیک نیک هم رفته بودیم با هم؛ من اما هرگز به او سلام نمی کردم. اصلا تا از کوچه شان می آمد بیرون مثل این آدم ندیده ها و مثل کسانی که آدم خواری، آدم دزدی چیزی دیده اند، خانه مان را نشانه می رفتم و تند تند خودم را می رساندم دم در و چون در را باز گذاشته بودم، توی خانه را نگاه می کردم و الکی با خودم حرف می زدم که یعنی اگر او نگاه کند، فکر کند من دارم با کسی حرف می زنم.

الان علت این کارم را نمی دانم و نمی دانم حتی چرا یک بار که سر کوچه وایستاده بودم و سرم توی کتابم بود و متوجه چیزی و کسی نبودم و صدای سلام او را شنیدم - چونان انسان های اولیه - سرم را بالا آوردم و اخم کردم و بدون اینکه جواب سلامش را بدهم به سمت خانه رفتم. چه بسا او در دلش من را انسانی به غایت پارادوکسیکال می دانست که رفتارم در نهایت تناقض به سر می برد. من البته این را تناقض نمی دانستم. اینکه در میان خانواده جواب سلامش را می دادم و خوش اخلاق بودم و به وقت تنهایی جواب سلامش را که نمی دادم هیچ، اخم و تَخم هم می کردم و رو برمی گرداندم و حالش را به هم می زدم.

احساس می کردم اگر جواب سلام پسر را بدهم، به خودم و خانواده ام پشت کرده ام. حس می کردم با همین جواب سلام دادن خشک و خالی در نگهداری امانتی که خانواده ام با مهربانی هرچه تمام تر به من تفویض کرده اند، خیانت کرده ام. امانتی که اسمش اطمینان بود و من فکر می کردم با جواب سلام ندادن به یک عنصر ذکور در محیطی غیر از محیط خانه و در جمعی غیر از جمع خانواده، به این اطمینان وفا کرده ام. بعد از آن همین را به یاد دارم که روزی وقتی با خانواده این جریان را در میان گذاشتم، نهی شدم از جواب سلام ندادن به کسی که می شناسیمش و نهی شدم از اخم کردن به کسی که می شناسیمش.

بچه های کلاسم سن انسان اولیه بودن من را دارند. اما دیگر انسان اولیه نیستند. آنها انسان های توسعه یافته ای! شده اند که جواب سلام را با پسوندهای مدرن “عزیزم” و “جانم”  می دهند. پا به فرار نمی گذارند. درعوض قرار می گذارند. دوست می شوند. دست می دهند. ناز می کنند. لوس می شوند… بچه های کلاسم با خانواده ی پسر پیک نیک نرفته، با خود پسر سفر می روند. عکس می گیرند. مهمانی می روند. با کفش دوازده سانتی با “پارتنر"شان می رقصند. رنگ مویشان را با سلیقه ی او تغییر می دهند. بچه های کلاس من می روند آتلیه و یک عالمه عکس می گیرند و چند تایش را به عنوان یادگاری به “او” می دهند. یا جفتی می روند آتلیه و جفتی عکس می گیرند.

بچه های کلاس من دیگر انسان اولیه نیستند. آنها مدرن شده اند، مثل روزگارشان. آنها سنخیتی عجیب با دنیایشان پیدا کرده اند و آن قدر لوازم مدرنیته برایشان درونی شده است که “گلابی” بودن من برایشان غیرقابل هضم است.

.

.

.

و من نمی دانم راه کداممان به کجاآباد و راه کداممان به ناکجاآباد می رسد.

به قلم: ف. اسلامی

 نظر دهید »

جمله روی دیوار مرا چادری کرد

22 اسفند 1392 توسط صدرارحامی

سلام من یک دختر چادری ام که خیلی به چادرم افتخار میکنم و خیلی خیلی دوستش دارم. عاشقشم ، وقتی خودمو تو آینه یا هر جایی که تصویرم می افته با چادر میبینم یه حس آرامشی بهم دست میده که اصلا قابل توصیف نیست .

اما ماجرای چادری شدنم:

من تو یه خانواده مذهبی بزرگ شدم و تک دختر هستم . برای چادری شدنم هیچ اجباری نداشتم . اولین چادرم رو تو سوم راهنمایی وقتی می خواستم برم مشهد برای رفتن به داخل حرم دوختم. بعد اونم دیگه چادر سر نمیکردم . مانتویی بودم اما حجابم متعادل بود .

یه عمو دارم که خیلی تو حجاب سخت گیر بود اصلا باهام نمی ساخت و خیلی اذیتم میکرد ، با تحقیر ، مسخره کردن لباسام و… .

منم از لجش بیشتر موهامو در می آوردم و لباسای رنگی و جین و …. می پوشیدم .شیطونی میکردم که حرصشو درآرم . اونم میشست زیر پای بابام که دخترت اینجور و اونجور . خلاصه کنم ولی بابام خیلی بهم سخت نمی گرفت .

البته منم خیلی دختر بدی نبودم ، اگه هم کاری میکردم از رو لجبازی با عموم بود ، بابامم اینو میدونست. به حجاب علاقه داشتم .بعضی وقتها هم واسه تغییر تیپ چادر سر میکردم .

به همین منوال تا دوم دبیرستان مانتویی بودم تا اینکه :

یه روز عصر که از مدرسه تعطیل شدیم دیدم رو دیوار روبه رویی مدرسه مون یه جمله تازه نوشتن . رنگها هنوز خشک نشده بود. وقتی اون جمله رو خوندم یه حالی شدم . شب تو خونه خیلی بهش فکر کردم . فردا که اومدم مدرسه با دوستام راجع بهش حرف زدیم . ما یه گروه ۶ نفری بودیم که تصمیم گرفتیم چادری بشیم برا همیشه . از اون روز تا حالا من چادری ام .

و اما اون جمله :

ادامه »

 نظر دهید »

باربی، به دست من چادری شد!

11 بهمن 1392 توسط صدرارحامی


 

 

زانوهای باربی‌ام شکست… چون با من نماز میخوند و من، وقت تشهد برای اینکه روی دو زانو بشینه، زانوهاش رو تا ته خم می‌کردم…

 


 

باربی

 

تقریباً الان همه می‌دانند كه «باربی»، یکی از سلاح‌های موثر تهاجم فرهنگی استعمار برای کودکان و حتی بزرگسالان است که خیلی از اهداف خود را با این اسلحه پیش می‌برد که فقط یک نمونه‌اش، الگوسازی در ناخودآگاه ذهن کودکان ماست.

وقتی خاطره‌ای را در این باره می‌خواندم، از تدبیر ساده اما موثر یک مادر خردمند و مومن، غرق شعف شدم که چطور یک تهدید به نام باربی را برای فرزند خودش، تبدیل به یک فرصت کردند.

این خاطره جالب را با هم بخوانیم:

عروسک باربی رو وقتی کلاس سوم بودم شناختم…

دست و پاش 90 درجه کج و راست می‌شد و انگشتای ظریفی داشت …

و این برای من که عاشق چیزهای کوچولو و ظریف (مثل خونه کوچیک، ماشین کوچیک) بودم، رویا بود…

خونه یکی از دخترهای افه‌ای (فخر فروش) فامیل بودیم که برای آب کردن دل من، کمد عروسك‌های باربی‌ خودش رو بهم نشون داد…

باباش وقتی سفرهای دریایی می‌رفت، یکی از این‌ها رو براش می‌آورد…

عید اون سال، مامانم بعد از اصرار فراوان، برام یکی از اون عروسك‌ها رو با تمام وسایلش خرید…

اون سال من به تکلیف رسیده بودم و باربی من، لباس درست و حسابی نداشت…

مامانم وارد بازی کردن من می‌شد و می‌گفت: «آخه اینکه این‌طوری نمیتونه بره بیرون…»

و براش یك شلوار و چادر نماز و یه چادر مشکی دوخت با مقنعه…

فکر می‌کنید چی شد؟

زانوهای باربی‌ام شکست…

چون با من نماز می‌خوند و من، وقت تشهد برای اینکه روی دو زانو بشینه، زانوهاش رو تا ته خم می‌کردم…

و طبعاً یک باربی آمریکایی، عادت به دو زانو و چهار زانو نشستن نداره و اصلاً خم شدن زانوهاش تا این حد طراحی نشده…

من بعد از اون زمان، 5 یا 6 تا باربی دیگه خریدم و همه اون‌ها بعد از دو روز زانو نداشتند!

فکر می‌کردم كه من چقدر تحت تأثیر این عروسک بودم؟

مامانم یك کاری کرد که من فکر کنم بازیه.

ناخن‌های عروسك رو با هم کوتاه کردیم، چون می‌رفت مدرسه.

لاک‌هاش رو پاک کردیم…

موهاش رو بافتیم.

مثل خودم چادر سرش کردم.

و نماز جمعه هم می‌رفت…

مامانم، خیلی ساده، نذاشت كه من مثل باربی بشم، چون باربی مثل من شد…

 

 

 

منبع: باشگاه خبرنگاران

 5 نظر

از محبت های برادرم چادری شدم

30 دی 1392 توسط صدرارحامی
برادرم اعتقاد داره اگر هر دختری در خانواده ی خودش از نظر عاطفی تامین بشه دیگه محبتهای کاذب محیط بیرون خونه براش جذاب نیست. شاید یکی از دلایلی که بیشترین محبت رو توی خانواده نسبت به من و خواهرم داره همین باشه. این ابراز محبتها هرچند که از ابتدا عمیق هم نباشند ولی با ادامه یافتنشون در قلب و روح آدم ریشه می کنه مثل رابطه ی من و برادرم که قبل از دبیرستان رفتنم اصلا خوب نبود ولی با همین روند به جایی رسید که حرفهای برادرم برام جای فکر و عمل کردن داشت و الان پیشرفت دینی و علمی خودم رو مدیون ایشون هستم.

البته از اولش اینطوری نبود، برادرم چهار سال از من بزرگتر هستند، طبیعتا مثل خیلی از خواهر برادرهای دیگه تو خونه دعوا و بحث داشتیم. تا اینکه ایشان به سربازی رفتند و در آن دوره چون از هم دور بودیم یه کم قدر همدیگه رو فهمیدیم از طرفی هم چون مطالعات مذهبی ایشون توی سربازی زیاد شد کلا متحول شدند در حدی که بیشترین محبتها رو به خواهرهاشون می کردند. اما توی خیلی از بحثهامون متوجه شدم که یکی از دلایل محبتشون به همین دلیله که ما به بیرون خونه پناه نبریم .

ادامه »

 1 نظر

مردم یادمون که نرفته؟!

29 آذر 1392 توسط صداقت...!

بعضی از آدم ها پر از مفهوم هستند
پر از حس های خوبند
پر از حرف های ناگفته
چه هستند .. هستند
و چه نیستند .. هستند
یادشان، خاطرشان، حس های خوبشان
آدمها .. بعضی هایشان .. سکوتشان هم پر از حرف است
پـر از مرهم به هر زخم است! …


 

سوال؟

برای با حجابی کافی نیست؟

فرض کنیم نه دلیل شرعی داریم نه دلیل عقلی

از انسانیت  به دورنیست ؟
خواسته اینان از من و شما حفظ حجاب است

حفظ حجاب سخت تر از درد آن هاست ؟
چرا درد بی وفایی را  به دردشان اضافه می کنیم؟!
قدری با انصاف باشیم
جانباز شیمیایی تقلبی هم داریم؟؟؟!!!

 نظر دهید »

با تمام وجودم باور دارم که هیچ پوششی چادر نمیشه.

16 آذر 1392 توسط مرادی


گاهی بعضی مطالب در مورد حجاب رو می خونم خیلی تعجب می کنم!

مطالبی در مورد  سختی چادر پوشیدن   !

تحمل  گرمای چادر !  و …….

تعجبم از اینه مگه چادر پوشیدن سخته ؟

مگه گرما داره ؟

گرمای چادر من بیشتره یا مانتوهای تنگ بی چادرها ؟

تحمل چادر من سخت تره یا تحمل نگاه های دیگران ؟

من چادر می پوشم با افتخار و اصلا برام سخت نیست .

اصلا گرمام نمیشه و قبول ندارم که چادرم رو تحمل می کنم .

من با افتخار چادر می پوشم چون حجاب برتره .

و با تمام وجودم باور دارم که هیچ پوششی چادر نمیشه.


 7 نظر

با سرد شدن هوا کم کم این موجودات زیاد می شوند...

06 آذر 1392 توسط صداقت...!

 

شرمنده باش از شهیدانی که مادران و پدرانشان هنوز در بین من و تو نفس می کشند.

خیلی وقیحی خواهرم با این نوع پوشش

خــــــــــــــــــــــــیلی.!

بگذار حداقل آنان که عزیزانشان را فدای آزادی اندیشه تو کردند و

تو وقیحانه تقدسشان را به بازی گرفتی از دنیا بروند که حداقل گناهت یکی باشد و

گناه دل شکستن را با خود به صحنه قیامت نبری.

شهدا شرمنده ایم

نه فقط از رفتار آنها

از سکوتمان

از اینکه اجازه دادیم

حرمت خون شما ….

صداقت

6/ 9/ 92

 3 نظر

چادرم برکت را وارد خانه ما کرد

09 آبان 1392 توسط صدرارحامی
به درخواست خیلی از دوستان ماجرای چادری شدنمو براتون می نویسم که یکی از بهترین خاطره های زندگیم هستش به امید روزی که همه ی دختران لذت واقعی حجاب رو حس کنن.
تو خانواده ای بزرگ شدم که حجاب و پوشش معنی و احترام خاصی داشت ولی پدرم اصلا یک بار هم به ما در مورد حجابمان تذکر نداده بود که حتما چادر سر کنیم ولی حجابمون رو با مانتو روسری رعایت می کردیم یادمه یه روز یکی از فامیلامون بهم گفت دیگه وقتشه چادر سرت کنی معنی حرفشو نفهمیدم و ترش کردم متوجه ترش کردنم شد و گفت الانم نکنی ازدواج کردی به زور چادر سرت می کنن حسابی حرصم گرفته بود گفتم من اینطوری راحتم و اصلا ازدواج هم نمی کنم .(جو گرفته بود شما باور نکنین )
کلاس سوم راهنمایی بودم که برا سفر جنوب ثبت نام کردیم و بهمون گفته بودن حتما چادر همراه داشته باشیم اولین اردوی خارج از استانی بود که من و رها خواهرم ثبت نام کرده بودیم .اردویی که مسير زندگیمان را عوض کرد و خداوند به وسیله ی شهدا لذت شیرین خیلی از خوبی هایش را به ما چشانید .
وقتی برای بار اول تو یه جو کاملا بسیجی قرار گرفته بودم یه حس خوبی داشتم .یادش بخیر دو تا از دختر عموهام هم باهامون بودن که هممنون قبل از رفتن مانتویی بودیم .خیلی بهمون خوش گذشت و من هم که دیگه معروف شده بودم حسابی .از بس شلوغی می کردم بر عکس رها که خیلی آرومه من روحیه ام اصلا حس آرامی به خودش ندیده .

ادامه »

 5 نظر

حواست باشد بانو

06 آبان 1392 توسط باران

امروز شیطان شدی ….
چشم های پسران را ….
فردایی زود….
شیطان می شوند …
هزاران چشم دل همسرت را….
حواست باشد بانو!!!

 نظر دهید »

بگم چرا حل نمیشه چون ...

06 مهر 1392 توسط صداقت...!

امروز حال خوبی نداشتم. گاهی از بعضی حرفها و بعضی رفتارها در اجتماع خسته می شوم آن قدر که دل تنگیم تا یکی دو روز همراهم است. در  این حال و احوال من  استثناء نیستم و خیلی ها آن را تجربه کردند. نشستم و فکر کردم به چه؟ به اینکه چرا مثلا فلان مشکل حل نمی شود با اینکه همه علمش را دارند و حرف و حدیث برای حل آن معضل بسیار است. به نتیجه ای رسیدم که به نظرم خیلی به آن توجه نکرده ایم.  نمی تو انم ازآن مشکل اجتماعی اینجا و در دهکده جهانی حرفی بزنم و نتیجه را توضیح بدهم اما می شود از این نتیجه برای حل  مشکل بی حجابی و بد حجابی هم استفاده کنیم. دوست دارم دو دقیقه به خاطر خدا با من و حرف هایم همراه باشید و بعد هم دو دقیقه به حرف هایم فکر کنید.

اگر سوال کنیم مشکل حجاب مربوط به چه شخص و ارگانی است چه جوابی می دهیم؟

باید بگویم با اینکه خط مشی همه ما دین اسلام است هر کس  جوابی  دارد

محجب ها شاید بگویند : خود شخص، چون یا نرفته است دنبال دانستن و نمی داند یا این قدر رشد اعتقادی نداشته که بتواند در برابر نفس و اجتماع مقاوت کند.

بی حجاب ها می گویند: کجای قرآن گفته و مردها چشمانشان را ببندند ما برای دل خود آرایش می کنیم و …

بعضی ها می گویند: مقصر مرد ها هستند که به بی حجابها توجه کردند و با نگاه و توجه شان آن ها را تشویق

بعضی ها می گویند: چرا نیروی انتظامی  اقدام نمی کند؟

بعضی ها می گویند چرا دولت برنامه ای  نمی دهد؟

وقتی هم بنشینیم و با هم بحث کنیم هر شخص و ارگانی کارش را توجیه می کند و می گوید من نبودم!

نمی خواهم بگویم تقصیر را می اندازیم گردن هم،  اشتباه برداشت کردید می خواهم بگویم چون  ما همه سنگ شدیم. و هدف را فراموش کردیم. همه می خواهیم خودمان و بی گناهیمان  را به همدیگر ثابت کنیم .خوب پس هدف  که حل معضل بود این وسط گم شد. حل مشکل بی حجابی فراموش شد چون من و تو  و ما فقط خواستیم تبرئه بشویم و مدرک و .. رو می کنیم که بگوییم ما نبودیم.همه ما  بی محبت شدیم. حس برادر دینی بودنمان تمام شده. اگر یکی در خانواده بیمار شود همه می گردند دنبال اینکه مقصر که بود؟ یا نه همه هر کاری از دستشان بر می آید انجام میدهند تا  معضل حل شود و این حرف ها را می گذارند کنار؟ آنی که پول دارد پولش را می آورد. آنی که علم، علمش را. انی که یک دوست آشنا دارد دوستش، آنی که یه مکان مطمئن می شناسد مکانش را، آنی که یک دکتر خوب می شناسد دکتر خوب و … اما آنی که باعث بهبود حال این بیمار میشود هیچ کدام از این ها نیست.

این ها همه وسیله است و به او نیرو میدهد، امید و حس خوب با هم بودن و در کنار هم بودن نه مقابل هم بودن و حس خوب خدای مهربان داشتن  که قانونش به گونه ای بوده که هیچ کس او را رها نکرده و بعد هم با همان حس با خدا بودن و لمس خدائیش، خدا  او را شفا می دهد.

اسلام دین محبت است نه تبرئه شدن . با سرزنش و من و تو ما کردن هیچ مشکلی  حل نمی شود. کار من و تو حل مشکل از این جهت نیست که کاری از ما ساخته است ما او را به اندیشیدن وادار می کنیم و او خود خود را اصلاح می کند و با همراهی خدایش.

باید بگویم  خیلی از ما  برای دیندار شدن و دیندار ماندن به هم کمک نکردیم. ما همه به اندازه بی تفاوتی نسبت به برادر و خواهر دینی که نزدیکتر از برادر و خواهر تنی هستند مقصریم و حالا وقت مقصر یافتن نیست وقت همیاری است بیمار ممکن است به مرحله حاد رسیده باشد و نزدیک کما و مرگ. پزشک نیستیم پرستار خوش رفتار باشیم. بگذار بیمار احساس کند با او همراهیم و مغبوض ما فعلش است و خودش برادر یا خواهر دینی و پاره تن ما و اجتماع ماست.

حق یارتان/ دل نوشته / صداقت

 2 نظر

با این دلیل، دلیل نمی خواهم

29 شهریور 1392 توسط صداقت...!

این روزها بسیار معمول شده و همه آن را  نشانه عقل و درایت می دانند.آن  که در هر چیزی دنبال علت و چون و چرا باشند.
در صورتی که در دین ما همیشه همه دلیل ها مشخص نیست .  برای شناخته شدن بعضی دلیل ها هم شاید هزار سال گذر زمان لازم بود. مثل اینکه گوشت خوک فلان ضرر را برای بدن دارد. این را دانشمندان مسیحی در سال های اخیر و بعد از هزار سال فهمیده اند تازه این فقط یک دلیل است. خودمان هم بارها از خدا چیزهایی خواسته ایم و برآورده نشده دلیل بعضی ها را هرگز نفهمیدیم و برای برخی هم چند سالی صبر کردیم.و این یعنی همیشه نباید دنبال دلیل بود چون آشکار بودن همه دلایل مناسب و در حد فهم انسان محدود نیست. خیلی ها هم نه برای عمل بلکه برای بهانه گیری و کم کردن آتش وجدان  برای انجام ندادن  عملی که می دانند خلافش را مرتکب شده اند دنبال دلیل هستند مثلا در جنگ بین وجدان و عقل و دانسته های شرعی  برای بی حجابی. مثلا قرآن کجا گفته و …

راستی مگر ما هر آنچه از قرآن می دانیم به آن عمل می کنیم که اینجا می گوییم کجای قرآن گفته؟!منا بع دیگر اسلام که سنت و سیره و گاهی عقل است چه می شود؟!!
می خواهم بگویم اینجای قرآن گفته  همان جا که گفته از خدا و رسول و اولی الامر اطاعت کنید.
دلیل و چون و چرا خواستن عبد در برابر مولا خیلی هم قشنگ نیست قشنگ آنجاست که بگوییم

انجام می دهم به روی چشم چون به علم بی نهایت و حکمت خدایم اعتقاد دارم و اعتماد

من حجاب دارم چون خدا گفته و دلیلی محکمتر از آن نمی بینم
نه حفاظت خودم نه سلامت اجتماع و نه هر دلیل دیگری این دلیل ها مخصوص آن هایی است که هنوز به خدایشان اعتماد نکرده اند.
هیچ دلیلی جای شیرینی تسلیم در برابر چنین خدایی را نمی گیرد.

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

دل نوشته / صداقت

 3 نظر

حجاب گل­ها

19 شهریور 1392 توسط صدرارحامی

حجاب گل­ها

پروانه پرسید: راستی حجاب برای چیست؟ خانم معلم پاسخ داد: این پرسش را باید از گل‌ها پرسید. همه گل‌ها پوشش دارند. همه آن‌ها دارای کاسبرگ و گلبرگ هستند. گل­ها با کاسبرگ­هایشان، اندام خود را می­پوشانند. پروانه گفت: اما گل وقتی زیباست، که عطر و بو و زیبایی­اش را به دیگران ببخشد. معلم گفت: گل همیشه زیباست، اما باید زیبایی­اش را به کسی ببخشد که زیبایی را می­شناسد و قدر گل را  می­داند. پروانه گفت: در دنیا مگر کسی هست که قدر گل را نشناسد؟

معلم گفت: حق با توست. همه، گل را می‌خواهند، اما هر کس برای کاری و منظوری. حتی نگاه  پروانه­ها و زنبورها به گل­ها متفاوت است. زنبورها اگرچه دور گل­ها می­گردند، اما در وجود گل تنها کندو را میبینند و تولید موم و عسل را.

حشراتی هم هستند که دائم از این گل برآن گل می‌نشینند، دور گل­ها می­گردند، اما تنها به فراوانی نسل گل­ها می­اندیشند، نه به هیچ چیز دیگر. نه به زیبایی گل­ها و عطر و بوی آنها. حتی حیواناتی مثل بز و الاغ هم ممکن است گل­ها را دوست داشته باشند، اما نه به خاطر خود گل­ها، بلکه برای پرکردن شکم­ها.

خانم­ آن­گاه رو به همه بچه­ها کرد و گفت:

شما دختران، گل­های زیبای خداوندید. آیا هیچ باغبانی دوست دارد گل­هایش را در دست توفان و باد ببیند؟ او از ما می­خواهد گل وجودمان را ارزان نفروشیم، بلکه آن را به کسی که تنها ما را دوست دارد و بس، هدیه بدهیم.

حجاب ما، پوششی است که بر آن پیامی‌نانوشته است: من تنها به یک نفر می‌اندیشم؛ به کسی که مرا دوست دارد و قدر زیبایی مرا می­داند.

 

(به نقل از مجله یاران امین)

 1 نظر

شما چادریها از چه آرایشی استفاده میکنید؟؟؟

14 شهریور 1392 توسط همتی

پیوند: http://mh128.ir/post/571

حجاب



از دختر جوان و چادری پرسيدند :

از چه نوع آرايشى استفاده مى كنى ؟ گفت : اينها رو به كار مى برم :
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺑراى لبانم ……….. رﺍﺳﺘگويى

براى صدايم ……….. ذكر الله

براى چشمانم ………. ﭼشم پوشى از حرامات

ﺑراى ﺩﺳﺘانم …….. كمك و يارى به مستمندان

براى پاهايم ……… ايستادن براى نماز

براى قامتم ……….. سجده بردن براى الله

براى قلبم…………حب الله

ﺑراى عقلم ……… ﺩﺍﻧﺎﯾﯽ

براى خودمم ………. ايمان به وجود الله

در آینده ای نزدیک گاهی به دور و برت بینداز

یک وقت هایی می شود که خودت را تنها چادریِ کلِ خیابان می بینی

لبخند بزن، رو به آسمان کن و بگو:

خــــدایــــا!!

ممنونم که بهم اجازه دادی بین همه ی این آدمای رنگ وارنگ یه دونه باشم.

شک نداشته باش که این یک فرصتِ ویژه است تا برایِ او (خدا) هم یکی یک دانه باشی..
………………………..

وبلاگ پرسه در ناسوت

 نظر دهید »

همراه همیشگی

13 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

من نباید تو را از همسفری با خودم محروم کنم ؛

از بودن در سر کلاس درس محروم کنم ؛

از محل کار و همکاری خودم محروم کنم ؛

از مهمانی رفتن خودم محروم کنم ؛

تو فقط برای روزهای عزا و حرم رفتن هایم

و دود ماشین خوردن هایم نیستی!

این رسم رفاقت نیست ؛

تو باید همراه همیشگی باشی رفیق…

 نظر دهید »

لطفا ما را مسخره کنید!

12 شهریور 1392 توسط میرعیسی خانی

همانگونه که:

نوح را مسخره کردند. (۳۸)
موسی را مسخره کردند. (۲۵)
پیامبر قوم عاد را مسخره کردند. (۲۶)
و در یک کلمه مسخره شدن،تنها شکنجه مشترکی بود که همه پیامبران آن را تجربه کردند. (۱۱)
سخت‌ترین شکنجه‌ای که بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وارد آمد تا آنکه خدا برای دلجویی رحمه للعالمین اینگونه فرمود :(اگر تو را استهزا کنند نگران نباش، پیامبران پیش از تو را (نیز) استهزا کردند. (۱۰-۳۲-۴۱)
اما بدانید خداوند وعده داده است:از آنان روی گردان! ما شرّ مسخره کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد. (۹۵)تا در روز قیامت بگویند: «افسوس بر من از کوتاهی هایی که در اطاعت فرمان خدا کردم و از مسخره کنندگان بودم!» (۵۶)
پس ما را هم مسخره کنید!
مادرمان زهرا (س) جلوی نابینا هم حجابش را حفظ کرد! ما همگی یک محجبه‌ایم! الگویمان زهراست!
پس تا می‌توانید مسخره کنید در ما اثری نخواهد داشت.

منابع:
سوره مبارکه هود (۳۸)
سوره مبارکه شعراء (۲۵)
سوره مبارکه احقاف (۲۶)
سوره مبارکه حجر (۱۱)
سوره مبارکه انعام (۱۰)
سوره مبارکه رعد(۳۲)
سوره مبارکه انبیاء (۴۱)
سوره مبارکه حجر(۹۵)
سوره مبارکه زمر(۵۶)

 نظر دهید »

رنگ عشق به خدا

09 شهریور 1392 توسط موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه (خواهران)

حجاب چادر


وقتي مشکي مد باشه، خوبه! وقتي رنگ مانتو شلوار باشه خوبه! وقتي رنگ عشقه خوبه! وقتي رنگ کت و شلوار باشه با کلاسه! وقتي لباس هاي شب، توي مهموني ها مشکي باشه؛ با کلاسه! اما…! وقتي رنگ چادر من مشکي شد… بد شد! افسردگي مي آورد! دنبال حديث و روايت مي گردند که رنگ مشکي مکروهه! مشکي تا جايي که براي لباس هاي آنها بود، خوب بود و باکلاس! به ما که رسيد بد شد… ما را متهم مي کنند به افسردگي و دل مردگي! چرا حجاب را مساوي با افسردگي مي دانند؟! دوست دام چادرم مد شود، مشکي رنگ عشق باشد، عشق به خدا؛ بدون افسردگي، قشنگه…
ريحانه رحيمي

 نظر دهید »

می گویم: "رعایت حجاب" ؛ می گوید: "نفی آزادی"

27 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

می گویم: این چه سر و وضعی است که برای خودت درست کرده ای؟! می گوید: مگر تو مُفتشی؟!!! می گویم: عیب است؛ کراهت دارد؛ حیا کن، تبرّج رو رها کن!!! می گوید: تو سر پیازی یا ته پیاز؟!!! می گویم: ارشاد نشوی، می گویم گشت ارشاد به سراغت بیاید!!! می گوید: تهدید می کنی؟! می گویم: تهدید نیست … تحدید است … مرزها را رعایت کن. می گوید: اگر رعایت نکنم، مثلاً چه می شود؟! می گویم: لجبازی می کنی؟! می گوید: لجبازی نیست … تهدید است … حدود را رعایت کن!!! می گویم: مسخره می کنی؟! - زل زل به چشمان من نگاه می کند و می گوید: بله!!! می گویم: قبول دارم کمی تند رفتم … کوتاه بیا و از خر شیطان نزول اجلال کن! می گوید: از چی کوتاه بیایم؟! … از حقِ آزادی خودم؟! می گویم: واقعاً فکر می کنی به این می گویند آزادی؟!!! می گوید: تمام دنیا می گویند! می گویم: گور پدر تمام دنیا! … عقلت چه می گوید؟! می گوید: عقلم گفت که حق با اکثریت است! می گویم: “خواهی نشوی رسوا / بِپَر رو موتور وِسپا"!!! می گوید: مسخره می کنی؟! - من هم به چشمانش خیره می شوم و می گویم: بله!!! می گوید: خودت را اَلکی به زحمت نیانداز … حرف من همان است که گفتم! می گویم: استدلال کن که چرا مُرغت یک پا دارد؟! می گوید: این یعنی چه که باید یک گونی[!] بیاندازی روی سَرت؟!!! می گویم: اولاً گونی نیست و پوشش است … ثانیاً عمل به این کار برای شما بهتر است. می گوید: کجایش بهتر است؟! … اینکه جلوی پیشرفت امثال من را می گیرد، خوب است؟! می گویم: پیشرفت تو در محجوب بودن توست. می گوید: من حد واسط را قبول دارم … نه شور نه بی نمک! می گویم: حد واسط نداریم … در دایره لغات اسلامی برای حجاب، حد واسط تعریف نشده. یا بی حجاب یا محجبه … بد حجاب نداریم … یا رومی یا زنگی! … آلیاژی از این دو در طبیعت یافت نمی شود! می گوید: اصلاً به من بگو این حجاب به چه دردی می خورد؟! می گویم: حجاب، مانع آزادی نیست … خودِ آزادی ست … حجاب، خودِ پیشرفت است. بنده خدا این بد است که با حجاب مانع جلب نظر دیگران به خود شوی؟! می گوید: حالا منظورت را فهمیدم! … به نظر من مهم این است که دل آدم پاک باشد! می گویم: مثل اینکه شده ای خاتون ناطق!!! … حرف های دیگران را بلغور می کنی! می گوید: تو جواب من را بده! … به این کارها، کاری نداشته باش! می گویم: خب … اصلاً دل شما پاک و ضدعفونی شده!!! شاید ناظرین به شما ناپاک باشند؟! … آنوقت تکلیف چیست؟! می گوید: مگر برای چشم ناپاک؛ محجبه و بی حجاب فرقی می کند؟! نکند چادر طلسم است که وقتی سَرت می کنی، چشم ناپاک تو را نمی بیند؟!!!(باخنده!) می گویم: چرا! … برای محجبه هم چشم ناپاک وجود دارد. اما فرد با حجاب با پوشش خود و با زبان بی زبانی به چشمان ناپاک یادآوری می کند که؛ به من نگاه نکن … حد و حدود خود را بشناس. حجاب مثل سِپَر است … حجاب تیرهایی که از نگاه های حرام پرتاب می شود را به چشم فرد ناظر، بازپرتاب می کند! می گوید: یعنی الان کل دنیا که بی حجابند؛ بدبختند؟! می گویم: بله که بدبختند! آنها برای تو از ماهواره؛ فقط عیاشی ها و خوشی هایشان را نشان می دهند! از بدبختی هایشان که چیزی نمی گویند! از انحرافات و بی بند و باری ها و خودکشی ها و… که حرفی نمی زنند! تو هم فکر می کنی، آنها چون بی حجابند، پس خوش و خرم و موفق زندگی می کنند؛ درحالیکه اینطور نیست. ماهواره و اینترنت و… ویترین است که امثال من و تو را جذب کنند … اگر وارد مغازه شوی از این خبرها نیست! می گوید: مگر زیبایی بد است؟! می گویم: زیبایی بد نیست … بی قیدی بد است … اینکه تنوع طلب باشی؛ بد است. اینکه هر روز خودت را جلوی آینه وارسی کنی که چند تا چین و چروک به صورتت اضافه شده؛ بد است. اینکه ماهانه چند صد هزار تومان را برای خرید لوازم آراستن خود صرف کنی؛ بد است. به صراحت بگویم؛ حجاب نظم است و بی حجابی لااُبالیگری! … اسلام و قرآن هم همین را می گوید. “در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبریست.” می گوید: اصلاً تو فکر کن من کمونیست هستم!!! … آنوقت چه می گویی؟! می گویم: الاَیاذ بالله! مگر حجاب فقط مختص اسلام است؟! … حجاب برای تمام أبنای بشر، راهگشاست … خواه متدین؛ خواه لامذهب. کمونیست هم اگر محجبه باشد به خودش کمک کرده … حجاب محترم است و برای شخص محجوب، احترام می آورد. انصافاً شما به من بگو که متانت و وقار “زن محجبه ایرانی” بیشتر است یا “لیدی مانکن غربی"؟!!! می گوید: من یکی تسلیم! … فقط…! می گویم: دیگر اما و اگر و فقط در کار نیاور! …لطفاً ایراد بنی اسرائیلی هم نگیر! می گوید: فرض کن من هم با تو هم عقیده شدم … جامعه را چه می کنی؟! می گویم: “قطره قطره جمع گردد وانگهی سیل به راه اُفتد"!!! می گوید: مسخره می کنی؟! می گویم: نه؛ اینبار جدی می گویم… می گوید: کجاست گوش شنوا؟! … کسی همراهی نمی کند! می گویم: شما همین نبودی که تا چند لحظه پیش کمونیست شده بودی؟!!! می گوید: حالا ما یک چیزی گفتیم! می گویم: «…إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ…» … این درست، که راه سختی درپیش است ولی خداوند یاری رسان مبلغان حق است. وظیفه من و شما ابلاغ حقیقت است … تصمیم عمل به آن، با خود طرف است … «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً».


منبع:tie-tarigh.blogfa.com

 نظر دهید »

با من غير مستقيم باش!

27 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی

گفتم: از شما انتظار نداشتم.
پرسيد: چه خطايي از من سر زده که اين قدر به هم ريخته اي؟
گفتم: بگو بخندهايت با دخترهاي سانتال مانتال است، به من که مي رسد معلم اخلاق مي شوي؟! خنديد و گفت: حالا مي فهمم دردت چيست. به خاطر سهيلا ناراحتي؟
زل زدم توي چشم هايش و گفتم: سهيلا، فرح، ساناز، سارا، ستاره، گيسو باز هم بشمارم؟
گفت: نه.
گفتم: تا حالا توي گوش من خوانده اي که روسري ات را اين طور سر کن، چادرت را آن طور بگير، مانتو اين شکلي انتخاب کن؛ ولي يک بار نديدم به يکي از آن دخترها بگويي مويت را بپوشان. مگر فرق من و آن ها چيست؟!
گفت: شما با هم هيچ فرقي نداريد.
پرسيدم: پس چه؟
پرسيد: اول بگو ببينم تو از اين که گاهي درباره حجاب چيزهايي را که مي دانم به تو مي گويم ناراحتي؟
گفتم: نه؛ ولي چرا به آن ها چيزي نمي گويي؟ اصلاً چرا با آن ها مي گردي؟
کنيم و بي حجاب هايشان را کنار بگذاريم. هر کسي توانايي و قابليت خاص خودش را دارد. مي دانستي سهيلا اديان شرقي مي خواند؟! سارا هم ديروز از من مي پرسيد بهترين ترجمه فارسي قرآن را چه کسي نوشته؟ حالا من توي اولين برخورد به او بگويم مويت را بپوشان يا چادر سرت کن يا نمي دانم مانتوي مناسب بپوش؟ شايد آن ها قبول کنند، اما شايد هم نتيجه عکس داشته باشد.

آن ها خودشان دارند دنبال آموزه هاي ديني مي گردند. دارند درباره بايد و نبايدهاي دين مطالعه مي کنند. به نظر تو بهتر نيست حجاب را از روي قرآن ياد بگيرند؟ به نظر تو آن وقت پذيرفتن حجاب برايشان راحت تر نيست؟


يادت مي آيد آن روز که توي اتوبوس نشسته بودي و خانمي از وسط ماشين به تو گفته بود روسري ات را بکش جلو؟ گفت: ما نمي توانيم جامعه را به دو دسته بي حجاب و با حجاب تقسيم کنيم و بي حجاب هايشان را کنار بگذاريم. هر کسي توانايي و قابليت خاص خودش را دارد. مي دانستي سهيلا اديان شرقي مي خواند؟! سارا هم ديروز از من مي پرسيد بهترين ترجمه فارسي قرآن را چه کسي نوشته؟ حالا من توي اولين برخورد به او بگويم مويت را بپوشان يا چادر سرت کن يا نمي دانم مانتوي مناسب بپوش؟ شايد آن ها قبول کنند، اما شايد هم نتيجه عکس داشته باشد. آن ها خودشان دارند دنبال آموزه هاي ديني مي گردند. دارند درباره بايد و نبايدهاي دين مطالعه مي کنند. به نظر تو بهتر نيست حجاب را از روي قرآن ياد بگيرند؟ به نظر تو آن وقت پذيرفتن حجاب برايشان راحت تر نيست؟ يادت مي آيد آن روز که توي اتوبوس نشسته بودي و خانمي از وسط ماشين به تو گفته بود روسري ات را بکش جلو؟!
گفتم قرار نبود خاطرات بدم را يادم بياوري.
گفت: همين مي شود ديگر… يادت باشد جوان هاي امروز از نصيحت مستقيم خوششان نمي آيد. ما بايد به طور غير مستقيم آن هم در وقت مناسب دين را يادشان بياوريم.
گفتم: يعني به قول حافظ عليه الرحمه، نه هر که سر بتراشد قلندري داند!
*
از روي نيمکتي که نشسته بودم، درِ ورودي پارک را مي شد ديد. از در که آمد تو، يک راست آمد طرف من. روسري اش را مثل لبناني ها سر کرده بود. اگر حرف نمي زد محال بود بشناسمش. خودش بود؛ سهيلا.
پرسيد: شما هم منتظر خانم بيتايي؟
گفتم: بله. کولي اش را روي نيمکت گذاشت و نسشت کنارم.
گفتم که محال بود بشناسمش. خيلي ساده آمده بود. به قول معروف اصلاً به خودش نرسيده بود! چند ماهي مي شد از او و کارهايش خبر نداشتم. فقط مي دانستم با دوستم يعني همان خانم بيتا قرار مي گذراند و درباره کتاب هايي که مي خوانند حرف مي زنند.
پرسيدم دانشگاه قبول شدي؟
گفت: فلسفه مي خوانم. پرسيدم شما بودي دنبال ترجمه قرآن مي گشتي؟
جواب داد: نه سارا بود؛ اما من هم بعد از او خواندم. ترجمه فولادوند کار خوبي ست. خواستي برايت مي آورم. گفتم: فردا همين موقع، همين جا خوب است؟ جواب داد باشد. اين طور شد با هم دوست شديم.
منبع: نشريه ديدار شماره 132

style="color: #000000;">
 1 نظر

نگذارید به خانه اول برگردیم!!!

27 مرداد 1392 توسط میرعیسی خانی
نگذارید به خانة اول بازگردیم
شما بخوانید و خود قاضی باشید. بهترین حکم چه‌گونه بودن را خود بگویید.

می‌دانید خانة اول کجاست و ما خانة چندم هستیم؟
می‌دانید چه کسانی برای رسیدن به مقاصد گوناگون، ابزار و وسیله شده‌اند؟
می‌دانید تمام دعواهای امروز بلندگوها و بوق‌های تبلیغاتی غرب، بر سر چیست؟
چه چیزهایی اگر از هجوم تبلیغات غرب متأثر شود، خراب خواهد شد؟
می‌دانید برای چه کسانی و با چه چیز، شخصیت کاذب درست کردند؟
دریافتیم: در ایران باستان زن‌های اعیان و اشراف و رؤسا همه باحجاب بودند و زن‌های افراد پایین و طبقات پست، بی‌حجاب. 1
دیدیم: در رژیم‌ گذشته‌، با این‌ که‌ جمع‌ کثیری‌ از زن‌ها، هم‌ بی‌سواد بودند، چیزی‌ از مسائل‌ اجتماعی‌ سرشان‌ نمی‌شد ـ‌یعنی‌ نمی‌گذاشتند چیزی‌ سرشان‌ بشود‌ـ‌، به‌ سرنوشت‌ کشور بی‌علاقه‌ بودند و اصلاً نمی‌دانستند که‌ زن‌ می‌تواند در سرنوشت‌ کشور دخالت‌ داشته‌ باشد، از لحاظ ظاهر، شبیه زن‌های اروپایی بودند و حتی گاهی روی دست آن‌ها می‌زدند. وقتی کسی چنین زنی را نگاه می‌کرد، خیال می‌کرد که این زن الآن از یک کشور اروپایی و یک محیط غربی وارد ایران شده است؛ اما اگر کمی با او صحبت می‌کرد، متوجه می‌شد که زنی کم‌سواد یا بی‌سواد است. 2
شنیدیم که: زن غربى حق نداشته آزادانه از ثروتى که متعلق به خودش بوده، استفاده کند و در مقابل شوهر، مالک دارایى خودش نبوده است! یعنى زنى که ازدواج مى‌کرد، ثروت و دارایى و ملکش متعلق به شوهرش بود؛ خودش حق نداشت در آن‌ها تصرفى کند. تا این‌که به‌تدریج حق مالکیت و حق کار، تا اوایل قرن بیستم به زنان داده شد. یعنى مسأله‌‌ای که جزو ابتدایی‌ترین حقوق بشرى است، از زن دریغ شده بود؛ اما آن‌ها فشار و تکیة بیش‌تر را روى مسأله‌‌ای گذاشتند که درست نقطة مقابل مسائل ارزشى واقعى است که در اسلام به آن اهتمام شده است. این‌که اکنون، در باب حجاب این همه تأکید داریم، علتش این است. 3
اسلام به خانواده اهمیت می‏دهد. تمام دعوای امروزِ بلندگوها و بوق‌های تبلیغاتی غرب با مسلمین هم بر سرِ همین است. 4
گفتند: مگر می‌شد یک‌ زن‌ مسلمان‌، در خیابان‌های‌ تهران‌ و بعضی‌ از شهرهای‌ دیگر، بامتانت‌ و وقار اسلامی‌ یا حتی‌ با حجاب‌ نیمه‌‌کاره‌، راحت‌ راه‌ برود و از گزند زبان‌ و حرکت‌ هرزگان‌ و دل‌باختگان‌ به‌ فساد و فحشای‌ سوغات‌ غرب‌، مصون‌ بماند؟ 5
خودتان به ترازوی قضاوت ببرید.

شأن عریانی کجا و شأن زن کجا؟
شأن اختلاط با مرد کجا و شأن زن کجا؟

زنی‌ که‌ در اختلاط و معاشرت‌ با مرد، قاطی‌ نمی‌شود و خود را وسیله‌ای برای‌ جلب‌ چشم‌ مرد نمی‌داند، خود را بالاتر از این‌ می‌داند، زنی‌ که‌ شأنش‌ را عزیزتر از این‌ می‌شمارد که‌ خود را عریان‌ کند و با صورت‌، مو و بدن‌ خود، چشم‌ روندگان‌ را به‌ سمت‌ خویش‌ جلب‌ کند و هوس‌ آن‌ها را اشباع‌ نماید. زنی‌ که‌ خود را در دامنة قله‌ای‌ می‌داند که‌ در اوج‌ آن‌، حضرت فاطمه‌ی‌زهرا(س‌) ـ‌بزرگترین‌ زن‌ تاریخ‌ بشر‌ـ قرار دارد. آن‌ زن‌، زن‌ مسلمان‌ ایرانی‌ است‌. این زن باید دیگر از این‌ بازیچه‌های‌ فراهم‌ آمدة تمدن‌ غربی‌ و روش‌های‌ توطئه‌آمیز آن، رو بگرداند و به‌ آن‌ بی‌اعتنایی‌ کند.
زن‌ را وادار می‌کردند که‌ به‌‌وسیله‌ی‌ جلوه‌گری‌ و جلب‌ چشم‌ها به‌ سمت‌ خود، برای‌ خویش‌ یک‌ شخصیت‌ کاذب‌ درست‌ کند. این‌، برای‌ زن‌ انحطاط بود و پیشرفت‌ نبود.
آیا جنایتی‌ بزرگ‌تر از این‌ نسبت‌ به‌ زن‌ وجود دارد که‌ بیایند سر او را با آرایش‌، مد، جلوه‌گری‌، لباس‌ و طلا و زیورآلات‌ بند کنند و از او به‌‌عنوان‌ یک‌ ابزار و وسیله‌، در راه‌ مقاصد گوناگون‌ استفاده‌ کنند و نگذارند در میدان‌ سیاست‌، اخلاق‌ و تربیت‌ وارد شود؟ این‌، همان کاری‌ است‌ که‌ در رژیم‌ گذشته‌، دقیقاً و با برنامه‌ انجام‌ می‌گرفت‌.
انقلاب‌ آمد و رفتار خانم‌ها و جهت‌ حرکت‌ زن‌های‌ کشورمان را به‌کلی عوض‌ کرد؛ یعنی‌ پشت‌ به‌ آن‌ سمت‌ و به‌ سمت‌ نور و رشد و فهم‌ علمی‌، اخلاقی‌ و سیاسی‌ و حضور در میدان‌ها و رشد شخصیت‌های‌ بشری‌ و فایده‌ بخشیدن‌ برای‌ جامعه‌ به‌ معنای‌ واقعی.
مواظب‌ باشید از این‌ راه‌ برنگردید. زن‌ها مواظب‌ باشند این‌ راه‌ مبارک‌ انقلاب‌ را گم‌ نکنند.
امروز، سرگرم‌ شدن‌ به‌ زر و زیور، برای‌ زن‌ مسلمان‌ ایرانی‌ انقلابی‌ عیب‌ است‌. امروز، پر کردن‌ سر، سینه‌ و دست‌ از زیورآلات‌ و بت‌ قرار دادن‌ زیور، آرایش‌ و مد و لباس‌، برای‌ زن‌ انقلابی‌ مسلمان‌ ایرانی‌ ننگ‌ است. کسی‌ که‌ پی‌ این‌‌گونه‌ چیزهاست‌، ارزشش‌ پایین‌ است‌.
طلا، برای‌ زن‌ ارزش‌ آفرین‌ نیست‌؛ بی‌اعتنایی‌ به‌ طلا، ارزش‌ آفرین‌ است‌. مد، برای‌ زن‌ ارزش‌آفرین‌ نیست‌؛ بی‌اعتنایی‌ نسبت‌ به‌ مدهای‌ دام‌گونة ساخته‌ و پرداختة دشمنان‌، برای‌ زن‌ ارزش‌ است. 6
باید مسائل ارزشى اسلام در جامعه‌ى ما احیا شود
باید توجه کنید که هیچ بحثى در این زمینه‌هاى مربوط به پوشش زن، از هجوم تبلیغاتى غرب متأثر نباشد. اگر متأثر از آن شد، خراب خواهد شد.
بعضی‌ها از چادر فرار مى‌کنند، به‌خاطر این‌که هجوم تبلیغاتى غرب دامن‌گیرشان نشود. منتها از چادر که فرار مى‌کنند، به آن حجاب واقعى بدون چادر هم رو نمى‌آورند؛ چون آن را هم غرب مورد تهاجم قرار مى‌دهد. 7
برداشتن حجاب، مقدمه‏اى براى برداشتن عفت بود، براى برداشتن حیا در جامعه‏ى اسلامى بود، براى سرگرم کردن مردم به عامل بسیار قوى و نیرومند جنسى بود، براى این‌که از همه‏ى کارهاى دیگر بمانند. 8
چرا در مسأله زن، از دنیا طلبکاریم؟
ما هستیم که به دنیا خطاب می‌کنیم و می‌گوییم: شما به بشریت عموماً و به زن خصوصاً خیانت کرده‏اید؛ با کشاندن زن و مرد به وادى ابتلائات جنسى و برافروختن و دامن زدن به آتش زیاده‏روى‏هاى جنسىِ بى‏قانون و بى‏نظم در جامعه، با آوردن زن به شکل متبرج به وسط میدان.
البته هنوز هم بعضى‏ها با غفلتِ تمام می‌گویند: «مگر می‌شود با حجاب و رعایت حدود شرعى و اسلامى، جامعه‏ى زنان رشد کند؟ تکلیف مسأله‏ى زن در نظام اسلامى چه می‌شود؟ این جواب عملى‏اش، جواب عینى‏اش، همین وجود مجموعه‏ى عظیم نخبگان زن در جامعه‏ى ماست که هیچ وقت ما در کشور چنین وضعى نداشتیم. 9
چرا در کشورهای صنعتی، زن‌ها از دست مردها کتک می‌خورند؟
یک‌سوم زن‌هاى دنیا از دست مردها کتک می‌خورند. این گریه‏آور است و بیش‌تر در کشورهاى صنعتى است، در کشورهاى فرنگى است و ناشى از همان خشونت‌هاى جنسى و مطالبات خشن جنسى است که مرد از زن دارد. این هوچیگرى‏هاى آن‌ها در مورد زن است. آن وقت راجع‌به زن بحث می‌کنند: «شما حجاب را اجبارى کردید.» خود آن‌ها بى‏حجابى را اجبارى می‌کنند، دختر دانشجو را به دانشگاه راه نمی‌دهند، به‌خاطر این‌که روسرى دارد. آن وقت به ما می‌گویند چرا شما حجاب را اجبارى کردید.» این در جهت کرامت زن است، آن در جهت پرده‏درى و بى‏احترامى به زن و از این قبیل مواردى هست که این‌ها هوچیگرى‏هاى غرب است.» 10
زن به سبک اروپایی چه زنی است ؟
آن‌ها مى‌خواهند زن به سبک اروپایى را در جامعه رواج بدهند که عبارت است از: سبک مد و مصرف و آرایش در انظار عموم، و ملعبه قرار دادن مسائل جنسى بین دو جنس. 11
با توجه به این‌که تمدن ایرانی کهن‌تر از تمدن غرب است، پس چرا غرب در حال دادن میراث به ایران است؟
تقابل بین زن و مرد، میراث شومی است که از فرهنگ غرب به جا مانده است.12
زن‌ مسلمان‌، شخصیت‌ خودش‌ را پیدا کرده‌ است، مواظب‌ باشید این‌ شخصیت‌ را گم‌ نکند. ازدواج‌ها در دوران‌ انقلاب‌ و به‌ برکت‌ آن‌ آسان‌ شد؛ چون‌ تشریفات‌ و سختگیری‌ها کم‌ شد. نگذارید دوباره‌ به‌ خانه‌ی‌ اول‌ برگردیم‌. 13

پی نوشت ها :

1. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان دانشگاه‏هاى استان یزد، ۱۳۸۶/۱۰/۱۳.
2. سخنرانی‌ رهبر در دیدار جمع‌ کثیری‌ از بانوان‌ کشور، ۱۳۶۸/۱۰/۲۶.
3. بیانات‌ مقام معظم رهبری در دیدار اعضای‌ شورای‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ زنان‌ و مسئولان‌ اولین‌ کنگره‌ی‌ حجاب‌ اسلامی،‌ ۱۳۷۰/۱۰/۰۴.
4. بیانات مقام معظم رهبرى‏ در دیدار گروهى از خواهران پرستار، به مناسبت ولادت حضرت زینب(س) ۱۳۷۳/۰۷/۲۰.
5. سخنرانی‌ رهبر در دیدار جمع‌ کثیری‌ از بانوان‌ کشور، ۱۳۶۸/۱۰/۲۶.
6. همان.
7. بیانات‌ مقام معظم رهبری در دیدار اعضای‌ شورای‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ زنان‌ و مسئولان‌ اولین‌ کنگره‌ی‌ حجاب‌ اسلامی‌ ، ۱۳۷۰/۱۰/۰۴.
8. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعى از اقشار مختلف مردم قم، ۱۳۸۶/۱۰/۱۹.
9. بیانات رهبر در دیدار هزاران نفر از زنان نخبه و فعال در عرصه‌های مختلف، ۱۳۸۶/۰۴/۱۳.
10. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان دانشگاه‏هاى استان یزد، ۱۳۸۶/۱۰/۱۳.
11. سخنرانی‌ در دیدار با جمع‌ کثیری‌ از پرستاران‌، به‌ مناسبت‌ میلاد حضرت‌ زینب‌ کبری‌(س‌) و روز پرستار، 22/08/1370.
12. بیانات معظم له بمناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا(س)، ۱۳۷۷/۰۷/۱۸.
13. سخنرانی‌ در دیدار جمع‌ کثیری‌ از بانوان‌ کشور، 10/26/1368.

منبع: ماهنامه امتداد شماره 60


 نظر دهید »

دوست کم حجابم! سلام!

26 مرداد 1392 توسط همتی

 

حجاب و عفاف

دوست کم حجابم! سلام!

در چند جمله، بدون هیچ توضیح اضافه ای، فقط می خواهم آثار بد حجابی را بگویم و تو فقط، کمی تامل کن. آیا حق با من است یا نه؟ فقط قول بده حتما روی جملات فکر کنی.

- سست شدن بنيان خانواده‌ها
- نگاه جنسي و نه انساني به زن(تبديل زن به کالايي براي شهوت‌راني)
- افزايش سطح اختلالات رواني در جامعه براي دختران و پسران جامعه(اضطراب، روان بي‌اشتهايي، افسردگي(نتيجه ناکامي))
- تحريک دائمي مردان جامعه و آسيب به سيستم اعصاب
- آسيب به کودکان و نوجوانان (بلوغ زود رس)
- کاهش ازدواج
- افزايش طلاق
- رواج بي‌بندباري و فساد در جامعه(در نتيجه افزايش سقط جنين و فرزندان نامشروع)
- ضايع کردن حق شوهر
- در امان نماندن از مکافات عمل

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 1 نظر

قصه چادری شدنم

22 مرداد 1392 توسط عبدالعظیم حسنی (ع)

 

دبستانی که من میرفتم دقیقا سر کوچمون بود. شاید یک و نیم دقیقه طول میکشید که برسم مدرسه.
قصه از اونجا شروع شد که اول ابتدایی بودم که مسئولین مدرسه اعلام کردند به هرکس که چادر سر کنه جایزه میدیم.
خدمت شما عارضم که ما هم ازین فرصت استفاده کردیم و چادر به سر ! رفتیم مدرسه .

جماعت دوستان و همکلاسیان به اتفاق ما را دست انداختند که دو قدم راه چادر سر کردن نداره ؛ جمع کن این چادر سر کردن رو و از این حرفا … یادمه فقط یک روز چادر رو کامل سر کردم . یعنی رفت و برگشت مسیر چادر سرم بود. بعدش یا رفتنی سر میکردم یا برگشتنی.


حجاب، چادر


القصه روز موعد فرا رسید خانم ناظم به کلاس ما امد و اسم بچه های چادری را نوشت. همین که خانم ناظم داشت از کلاس بیرون میرفت دوستم صدا زد خانم خانم بابایی هم چادر سر میکنه !!!!
من خودم در بهت فرو رفته بودم و شایدم اشتیاق اون جایزه مانع شده بود که من به زبون بیام و بگم یک روز چادر سر کردن که این حرفا رو نداره!
خلاصه که جایزه ان یک روز شد یک بُرس (شانه) مو که خیلی هم خاطره انگیز شد.

اما قصه به اینجا ختم نشد.یادمه از ده سالگی قرآن حفظ میکردم و حتما آن زمانها چادر سرم بود اما استمرارش یادم نیست
وقتی رفتم اول راهنمایی ، مدرسه ام راهش خیلی دور شد و با سرویس میرفتم. همان اوایل سال اسمم را برای مسابقات قران نوشته بودم. با خود مفکر کردم که خب این خیلی مسخره ست که من چادری نباشم و بروم مسابقه قرآن! و مسخره تر اینکه فقط برای مسابقه چادر سر کنم . پس شایسته است که ما هم کلا چادری شویم.
چادر سرکردنم به صورت دائمی از همان تفکر و همانجا شروع شد.

این بود انشای من؛ البته به اجمال ! :)

بابایی - مدرسه علمیه حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام


 6 نظر

آثار و فوايد حجاب در ابعاد مختلف:

16 مرداد 1392 توسط همتی

حجاب


حجاب و پوشش در ابعاد مختلف, داراي آثار و فوايد زيادي است که بعضي از مهمترين فوايد آن عبارتند از:
الف) فايده حجاب در بعد فردي: يکي از فوايد مهم حجاب در بعد فردي , ايجاد آرامش رواني بين افراد جامعه است که يکي از عوامل ايجاد آن عدم تهييج و تحريک جنسي است.
در مقابل , فقدان حجاب و آزادي معاشرتهاي بي بند و باز ميان زن و مرد, هيجانها و التهابهاي جنسي را فزوني مي بخشد و تقاضاي سکس را بصورت عطش روحي و يک خواسته اشباع نشدني در مي آورد.


ب) فايده حجاب در بعد خانوادگي: يکي از فوايد مهم حجاب در بعد خانوادگي, اختصاص يافتن التذاذهاي جنسي, به محيط خانواده و در کادر ازدواج مشروع است. اختصاص مذکور, باعث پيوند و اتصال قويتر زن و شوهر, و در نتيجه استحکام بيشتر کانون خانواده مي گردد, و برعکس, فقدان حجاب باعث انهدام نهاد خانواده است.(مسئله حجاب استاد مطهري)

ادامه »

 3 نظر

چادرم روزه دارد.

29 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

تابستان شود
زمستان شود
من همینم
چادرم هم همین است
اصلا من و او به هم عادت کرده ایم

او هم با من روزه میگیرد
او مرا کمک میکند بهتر روزه بگیرم
افضل الاعمال من است

راستی باید تقدیر کنیم
نه از خودمان
از چادر ، که روزه ی تابستان را لذت بخش کرد
و این همت شما دوستان را میرساند

أفضل الأعمال ما أکرهت نفسک علیه.
برترین کارها آنست که خویش را بانجام آن مجبور سازى

 نظر دهید »

مادرهای عزیزاز کودکی بچه ها رو با حجاب آشنا کنید .

28 تیر 1392 توسط مرادی



 

قابل توجه مادرهای عزیز :


اگه دوست دارید دختر بچه هاتون وقتی بزرگ شدند باحجاب باشند


اگه می خواهید که جلوی حضرت زهرا سلام الله علیها شرمنده نباشید


از کودکی بچه ها رو با حجاب آشنا کنید .


دختر بچه ای که تا قبل از تکلیف هیچ نوع محدودیتی در نوع پوشش نداشته


یه دفعه نمیشه با حجاب کرد .


سعی کنید از همون دوران کودکی با پوشش های زیبا و جذاب به دخترهاتون


نشون بدید  پوشش بهتر از برهنگیه .


نشون بدید پوشش زیباتر از برهنگیه .


 1 نظر

سقوط یک فرشته

26 تیر 1392 توسط جباری

 

 

دیالوگ زیبای “سقوط یک فرشته”

اسمِ اینجا رو گذاشتم  “سُقوط فرشته"…

دختر:منم میخوام بپرم ..

پسر:باید چادرت رو در بیاری با چادر کِه نمیشه بپری…

این قانون سقوطه!





 نظر دهید »

گرمت نمیشه با چادر؟!!

25 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

تابستون امسال با اون گرمای خفه کننده‌اش توی اتوبوس نشسته بودم.
یه دختر کوچولوی ۸-۹ ساله هم به خاطر نبود جا دور از مامانش نشسته بود رو صندلی ته اتوبوس.
دختر کوچولو روسری‌اش رو خیلی زیبا با رعایت حجاب همراه چادر عربی سرش کرده بود.
خانوم بدحجابی که پیش دختر کوچولو نشسته بود و خودشو باد می‌زد با افسوس گفت:
«توی این گرما اینا چیه پوشیدی؟ از دست اجبار این مامان باباهای خشک مقدس… تو گرمت نمی شه بچه؟».
همون موقع اتوبوس به ایستگاه رسید و ایستاد.
دختر کوچولو گرهٔ روسری‌اش رو سفت‌تر کرد و محکم و با اقتدار گفت:
«چرا گرممه… ولی آتیش جهنم از تابستون امسال خیلی خیلی گرم تره…».
دختر کوچولو پیاده شد و اون خانم بدحجاب سخت به فکر فرو رفت…

 نظر دهید »

حیا در کجاست؟

24 تیر 1392 توسط امور اجرایی کوثر بلاگ

«گویند: حضرت آدم نشسته بود، شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش و سه نفر دیگر طرف چپ وی نشستند. از این ها سه نفر سفید و سه نفر سیاه بودند. آدم به یکی از سفیدها که سمت راست او نشسته بود، گفت: تو کیستی؟

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

خانوم های ایرونی همشون ملکه هستن!!

23 تیر 1392 توسط میرعیسی خانی

- چارلز دانشجوی انگلیسی با طعنه به دوست و همکلاسی ایرانی اش همایون می گه :

چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون کنن  !؟؟

یعنی مردای ایرانی اینقدر کارنامه خرابی دارند و خودشون رو نمیتونن کنترل کنن؟؟

- همایون لبخندی میزنه و میگه :

ملکه انگلستان میتونه با هر مردی دست بده ؟

و هر مردی می تونه ملکه انگلستان رو لمس کنه؟!

- چارلز با عصبانیت می گه :نه! مگه ملکه فرد عادیه ؟!!

فقط افراد خاصی می تونن با ایشون دست بدن و در رابطه باشن!!!

- همایون هم بی درنگ می گه :

خانوم های ایرونی همشون ملکه هستن!!!

 نظر دهید »

چرا منتظر بنشینم تا بیایند مرا انتخاب کنند،خودم می روم و بهترین را انتخاب می کنم؟

22 تیر 1392 توسط یادگاری

 

اسلام برای جزءجزء زندگی ما برنامه دارد،روش های نابی که عمل به هر


کدام از آنها سعادت دنیا و آخرت انسان را تضمین می کند،"در رسوم سنتی


ما ،دختر مظهر حیاء وعفاف است و هیچ گاه به خواستگاری نمی رود اما


غربی ها به ما می گویند شما برای چه این گونه رفتارمی کنید؟چرا این


شانس انتخاب برتر را کاهش می دهید؟آیا این بهتراست که صبر کنی.


تا بیایند،تو را انتخاب کنند یا خودت بروی و انتخاب کنی؟ظاهر این حرف


انسان را به اشتباه می اندازد و فریب می دهد،با خود می گویی راست


می گوید:چرا صبر کنم تا کسی به خواستگاری بیاید،تازه معلوم نیست.


آن کسی هم که به خواستگاری می آید بر وفق مراد من باشد یا نه؟


کارهای شیطان همیشه همین طور است؛"زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطَانُ اَعمالَهُم…”


شیطان اعمالشان را برای آن ها زینت می دهد،اول می گو یند:بله درست


است،بهتر است که یک دختر خودش برود،افراد مختلف را ببیند،حتی برای


این که کاملاً افراد را بشناسد یک دوستی تلفنی یا حضوری هم داشته


باشد،بعد انتخاب کند،اما غافل از این که رفتن در این دام و کمین گاه


دیگر سر سالم بیرون آمدن ندارد،اکثریت طلاق ها ناشی از ازدواج هایی


است که با این سبک و روش بوده است ،ضمن این که خدا برکت را از


این زندگی ها بر می دارد/گزیده ای از سخنان ارزشمند استاد شایق در


کلاس تفسیر ترتیبی قرآن کریم




 2 نظر

من یک زن‏‌ام، تو نیز.

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

من یک زن‏‌ام، تو نیز.
من زیبایی را دوست دارم، تو نیز.
من آزادی را دوست دارم، تو نیز.
من آسایش را دوست دارم، تو نیز.
من رضاء را دوست دارم، تو نیز.
من حجاب را دوست دارم، تو اما نه!
من به چادر‌‌ بر سرم افتخار می‌کنم، تو اما گویا سنگینی نواری بر سرت آزاردهنده است!
این‌جاست فرق من و تو؛
من زیبایی را برای خود و خانواده‌ام می‌خواهم و تو برای غیر.
من آزادی روح‌ام را می‌خواهم و تو آزادی نفس‌ات را.
من آسایش دو دنیا را می‌خواهم و تو آسایش دنیای دنی را(هرچند که از همان هم محرومی!).
من رضای الله را می‌خواهم و تو رضای الاه را.
یادت بیاورم؛
حجاب را من نخواسته‌ام؛
معبود و معشوق‌ات خواسته‌است.
عاشق هم که جز رضای معشوق، چیزی نمی‌خواهد!

 نظر دهید »

حضرت زهرا سلام الله علیها و حجاب

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 


چند روایت درباره اهمیت حجاب در نظر فاطمه زهرا علیهاسلام:

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از پدران گرامیش از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل فرمود که:

روزی شخص نابینایی اجازه ورود خواست. فاطمه علیهاسلام برخاست و چادر به سر کرد.

رسول خدا فرمود: چرا از او رو می‌گیری، او که تو را نمی‌بیند؟

فاطمه عرض کرد: او مرا نمی‌بیند، اما من که او را می بینم. و او اگر چه مرا نمی‌بیند ولی بوی مرا که حس می‌کند.

رسول خدا فرمود: شهادت می دهم که تو پاره تن منی.

روزی رسول خدا از اصحاب خود پرسید:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش کدام است؟» اصحاب نتوانستند جواب بدهند. این سؤال به گوش فاطمه علیهاسلام رسید. فاطمه فرمود:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش وقتی است که در خانه اش بنشیند (و خود را در کوچه و بازار، جلو چشم نا محرمان قرار ندهد.)

وقتی رسول خدا این سخن را شنید، فرمود: فاطمه پاره تن من است.

امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: روزی رسول خدا از ما پرسید: بهترین کار برای زنان چیست؟

فاطمه علیهاسلام پاسخ داد:« بهترین کار برای زنان این است که مردان را نبینند و مردان نیز آنها را نبینند

رسول خدا فرمود: فاطمه پاره تن من است

رسول خدا بعد از ازدواج فاطمه علیهاسلام کارها را بین او و علی علیه السلام تقسیم کرد و فرمود کارهای منزل با فاطمه و کارهای خارج از منزل با علی.

فاطمه علیها سلام می‌فرماید:« هیچ کس نمی‌‌داند من چقدر خوشحال شدم که رسول خدا مرا از ظاهر شدن در پیش چشم مردان معاف کرد.

روزی فاطمه زهرا سلام الله علیها به اسماء فرمود: چه بد است این تخته‌هایی که بدن مرده را برای تشییع جنازه روی آن می‌گذارند! زیرا وقتی زنی را روی آن قرار می دهند و پارچه ای بر بدنش می کشند، حجم بدن او معلوم است.

اسماء گفت: من که در حبشه بودم، می‌دیدم مردم آنجا تابوتی از چوب درست می‌کردند و مرده را داخل آن می‌گذاشتند.

سپس اسماء با چوب خرما تابوتی لبه‌دار درست کرد و به فاطمه علیهاسلام نشان داد. حضرت فاطمه بسیار خوشحال شد و فرمود:« این خیلی خوب است. وقتی مرده را داخل آن قرار دهند و پارچه‌ای روی آن بکشند، دیگر معلوم نمی‌شود مرده مرد است یا زن.» و فرمود: پس از مرگم، مرا در همین تابوت بگذارید.


صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

بهترین چیز برای زن آن است که نه او مردی را ببیند و هیچ نا محرمی هم او را نبیند چیست؟

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ


محدّثین از امام علىّ (ع) حکایت کرده اند:
روزى در جمع عدّه اى از اصحاب و یاران نشسته بودیم که حضرت رسول (ص) سؤال فرمود: بهترین چیز براى زن چیست؟ و هیچ یک از افراد جواب مناسبى براى آن نداشتند. هنگامى که من به منزل، نزد فاطمه (س) آمدم، موضوع را براى ایشان، مطرح کردم که امروز پیامبر خدا چنین سؤالى را بیان نموده است؟ حضرت فاطمه اظهار داشت: آیا هیچ کدام از اصحاب جواب آن را ندانستند؟ گفتم: خیر، کسى جوابى نداد. پس از او اظهار نمود: بهترین چیزى که براى زن سعادت بخش و مفید مى باشد، آن است که مردى را نبیند و هیچ مرد نامحرمى نیز او را نبیند. امام علىّ (ع) افزود: چون شب فرا رسید، در جلسه اى با حضور اصحاب و رسول خدا (ص) مشارکت نموده و من گفتم: یا رسول اللّه، از ما سؤال کردى: چه چیزى براى زن بهتر است؟ اکنون جواب آن را آورده ام و آن این که بهترین چیز براى زن آن است که مردى را نبیند و هیچ مرد نامحرمى هم او را نبیند. حضرت رسول فرمود: چه کسى این پاسخ را گفته است؟ گفتم: فاطمه زهراء. حضرت فرمود: بلى، دخترم راست گفته است، همانا که او پاره تن من مى باشد.

(احقاق الحقّ: ج 25، ص 350، اعیان الشّیعة: ج 1، ص 322)

 نظر دهید »

عفت حضرت یوسف

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
روزی زلیخا با یوسف خلوت کرد و از فرصت به دست آمده استفاده نمود. 
روبه یوسف کرد و گفت:
سرت را بلند کن و به من نگاهی کن. 
یوسف گفت: می ترسم هیولای کور و نابینایی بر دیدگانم سایه افکند. 
- زلیخا : به به! چه چشم های شهلا و زیبایی داری! 
- یوسف : همین دیدگان من در خانه ی قبر، نخستین عضوی هستند که
متلاشی شده و روی صورتم می ریزند. 
- زلیخا : چه قدر بوی خوشی داری! 
- یوسف : اگر سه روز بعد از مرگ من بوی مرا استشمام نمایی، از من فرار می کنی. 
- زلیخا: چرا نزدیک من نمی آیی؟ 
- یوسف : چون می خواهم به قرب خداوند نایل شوم. 
- زلیخا : گام بر روی فرش های پر بها و حریر من بگذار و خواسته مرا برآور.
*- یوسف :* می ترسم بهره ام در بهشت از من گرفته شود. 
وقتی که زلیخا استقامت و پاک دامنی یوسف را دید و 
یقین کرد که تسلیم هوس های او نمی شود،
از راه تهدید وارد شد و به یوسف گفت :
حالا که چنین است تو را به شکنجه گران زندان می سپارم… 
یوسف با کمال نیرو گفت: باکی نیست،
خدا یاور من است
 نظر دهید »

حقیقت تو

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

راهی یافته اند برای اینکه حقیقت تو را از من بگیرند .
فرم بدهند، مدل بدهند
براق و طرحدارش کنند
چادر سنگر من است نه جلوه میخواهد نه زرق و برق

چادر  با آستینهای چیندار منجوق دوزی شده !!
نسبتی با چادر خاکی مادر (سلام الله علیها) ندارد……

همین

 نظر دهید »

چادر چیز دیگریست

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

حجاب جای خود
اما…
چادر چیز دیگریست


 نظر دهید »

خانم برسونمتون!

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

گوشه ی خیابان ایستاده ای و منتظر تاکسی هستی. ماشین ها یکی یکی عبور میکنند و انگار نه انگار که تو را دیده اند؛ با سرعت رد میشوند و همزمان با رد شدنشان بادی دوست داشتنی به سرت میخورد و برای چند ثانیه از گرمای تابستان جدایت میکند. یک ماشین مدل بالا نزدیک میشود و سرعتش را کم میکند؛ خوشحال میشوی که بخت و اقبال یارت شده و تا سر خیابان میتوانی سوارش بشوی و در طول عمر با برکتت یک بار هم سوار این ماشین ها شده باشی.

در همین فکر و خیالها هستی که آرام از جلویت عبور میکند و چند متر جلوتر می ایستد؛ شیشه سمت شاگرد را پایین میدهد و با لحنی خودمانی به خانمی که کمی آنطرفتر ایستاده میگوید: «برسونمت!»

زن لبخند میزند و رو بر میگرداند ولی راننده ماشین دست بردار نیست.

به آنطرف خیابان نگاه میکنی که دو مغازه دار ایستاده اند به تماشای ماجرا و همینطور که لبخند میزنند با هم پچ پچ میکنند.

کمی آنطرفتر یکی دو نوجوان و کمی آنطرفتر یک دختر بچه ماجرا را به تماشا ایستاده اند.

نگاهت را برمیگردانی سمتِ ماشین ولی زنی که کنار خیابان ایستاده بود را نمی بینی!

صدای ضبطِ ماشین از حد معمول بلندتر میشود و ماشین آرام  آرام به راه می افتد و نگاه مردمی را که به نظاره ایستاده اند با خود همراه میکند. ماشین اولین خیابان فرعی را به راست میپیچد، از نگاه مردم دور میشود و زندگیِ مردم دوباره به حالت عادی بر می گردد. انگار نه انگار اتفاقی افتاده، انگار نه انگار ناهنجاریی صورت گرفته و انگار نه انگار گناهی جلوی چشم مردم به وقوع پیوسته.

با خودت فکر میکنی چرا اینقدر این صحنه ها برای مردم عادی شده که حتی یک نفر هم ناراحت نیست، یک نفر اعتراض نمیکند و یک نفر اخمهایش را به نشانه ی اعتراض نشان نمی دهد. در همین فکرها هستی که یک تاکسیِ غراضه جلوی پایت می ایستد و داد میزند: «کجا میری داداش؟»


 نظر دهید »

پوشش و حجاب

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

سنگ فرش های وجود هر انسان خاکی به وسیله پوشش و حجاب از گزند علف های هرز در امان می ماند.


 نظر دهید »

چادربیچاره ی من...

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

چادربیچاره ی من…
چقدر درد میکشی این روزها…
باور کن من هم درد دل میکشم…
نه کم تر ازتو! هوا هر هوایی که میخواهدباشد… ابری و آفتابی…باران های اسیدی تهران،یا آفتاب تند و تیز قم!
تنهاتورادودستی بغل میگیرم تا به باد نروی…
شرمنده که از سر مادر… زینب… رقیه… سکینه… کشیدند تورا و شدی سایه ی سر “مّن"…


 نظر دهید »

یکی یک دانه

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

درآینده ای نزدیک
نگاهی به دور و برت بینداز
یک وقت هایی می شود که
خودت را
تنها
چادریِ- کلِ خیابان می بینی
لبخند بزن، رو به آسمان کن و بگو:
خدایا
ممنونم که بهم اجازه دادی بین همه ی این آدمای رنگ وارنگ یه دونه باشم.
شک نداشته باش که این یک فرصتِ ویژه است تا برایِ او (خدا) هم یکی یک دانه باشی..


 نظر دهید »

چه خوب امانت دارانی هستند

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

گفت سرخی خون ام را به سیاهی چادرت امانت داده ام …
و چه خوب امانت دارانی هستند محجبه های این دیار …
چه موهبتی در ازای این حجاب دریافت خواهید کرد از باری تعالی،
نمی دانم. اما هر چه هست، همین که ارثیه ی مادر اکنون در دست شماست، خودش بزرگترین موهبت که نه! بالاترین نعمت است.


 نظر دهید »

حجاب

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

حجاب محافظی ستبر است که از غنچه عفاف حفاظت می کند


 نظر دهید »

اگر حجابت را یک پیام بدانی

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

خواهرم :
اگر حجابت را یک پیام بدانی، و یا یک اسلحه،
در محیط کفر هم بروی از خودت دورش نمی کنی،
اما اگر ندانی چرا حجاب داری و یا چادری می پوشی هر از گاهی در مقابل جوانی که می ایستی سعی می کنی در برابر باد باشی تا کمکی باشد برای کنار رفتن چادرت، همان چادری که ندانستی چرا پوشیدی.
بله خواهرم حجاب تو می تواند یک عادت باشد،
یک تظاهر باشد،
و یا یک اجبار باشد،
اما بیا کاری کن که حجاب تو یک انتخاب عاقلانه و حافظ پاکی و عصمت تو باشد،حجابت نمایی از بندگیت باشد….


 نظر دهید »

خواهرم!

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

خواهرم! اقیانوس دل مردان ساحل ندارد و از ژرفای مهیب برخوردار است. پس مبادا آن را به موج آوری که در ناآرامی آن خطرها نهفته است. پس با پوشیدگی خود آرامش مردان را پاس دار تا خود در آرامش بمانی.


 نظر دهید »

چـــــآدرم

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

چـــــآدرم
وقتـــی کـــه در حريــمِ تـــو مَحبـــوسـم
آزاد تريــنم…!    رهــــآترينـــم
از قيـــد ِ اســـآرتِ ايــن تَن ِ خـــآکــي ….


 نظر دهید »

جنس حجاب

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

 نظر دهید »

من دخترم...

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

من دخترم…
دختری از جنس زهرا(س) که برای حفظ چادرش محسنش را داد.
زهرایی که برای حفظ چادرش بین دو در سوخت اما چادراز سر نینداخت.
من دخترم…
دختری از جنس زینب(س) که در قتلگاه هم حسین (ع)را تنها نگذاشت.
من دخترم …
دختری از جنس مادرم..
دختری از جنس دختران پاک ایران زمین!!!


 نظر دهید »

روایت

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

ستاد خواهران پاسدار انقلاب تازه پاگرفته بود و مدرسه،محل اسکان و مرکز فعالیت هایشان شده بود.

چون شهر شبانه روز،زیر بمباران دشمن قرار داشت،شب ها مجبور بودند با چادر و مقنعه بخوابند،کاملا پوشیده می گفتند:"اگر نیمه شب مدرسه را زدند و جنازه مان را از زیر آوار درآوردند،پوشیده باشیم".
ـــــــــــــــــــــــــــــ

راوی:همسر شهید حسن باقری/ ستاره های بی نشان/ج2/ص20




شهید حمیدرضا نظام:
خواهرم!از بی حجابی است اگر عمر گل کم است؛نهفته باش و همیشه گل باش.

 نظر دهید »

بی حجابی

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

هر شاخه ای که از باغ برون سر           در میوه آن طمع کند رهگذر
بی حجابی مانند شاخه ای است بیرون از حصار باغ که طمع هر رهگذری را به خود جلب می کند.


 نظر دهید »

تاج بندگی

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

ღϠ₡ღ پس از مرگم چادرم را با من به خاک بسپارید ღϠ₡ღ
ღϠ₡ღ میخواهم روزی که دستها همه خالیست ღϠ₡ღ
ღϠ₡ღ امانت مادرم فاطمه را پس دهم و …
ღϠ₡ღ منتظر نگاهی
ღϠ₡ღ لبخندی
ღϠ₡ღ شفاعتی…….


┘◄ پ.ن: تاج بندگی و امانت مادرم را از من جدا نکنید…..


 نظر دهید »

ای چادر! چقدر غریبی؛

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

ای چادر! چقدر غریبی؛
اگر با کفش های پاشنه بلندشان و ….صد بار زمین بخورند با خنده بلند می شوند
اما کافیست یک بار با تو برایشان اتفاقی بیفتد
چقدر سریع کنارت می زنند و برای کنار زدنت فلسفه می بافند و آیه توجیه می کنند.
حجاب، سکوی پرواز زن به سمت آسمان است
چرا برخی به زمین عادت کرده اند؟
به نظر شما راه رفتن با کفش های پاشنه بلند و گرفتن کیف سخت تر است یا پوشیدن چادر؟


 نظر دهید »

شهر ما ویران نبود

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

روزگاری شهر ما ویران نبود / دین فروشی اینقدر ارزان نبود
صحبت از موسیقی عرفان بود / هیچ صوتی بهتر از قرآن نبود
دختران را بی حجابی ننگ بود / رنگ چادر بهتر از هر رنگ بود
.
.
.
من آنروز در خط، یک دست لباس خاکی داشتم وبا آن احساس غرور، زیبایی و عزت کرده و شکر خدا می گفتم، بعضی ها امروز لباس های رنگارنگ خارجی و صورتی تزئین شده اما خود انگاره ای زشت که هیچگاه با تغییر مد، از خودشان راضی نمی شوند!
.
.
.
من آنروز در خط مقدم ساعت ها بیدار می ماندم تا دشمن غافلگیرمان نکند بعضی ها امروز ساعتها برای ملاء عام و مد نمایی، خود را تزئین می کنند تا با کار کم بهای خود، نامحرمان را غافلگیر کنند!
.
.
.
من آنروز قبل از عملیات از حلالیت خواهی از همرزمانم و بعد از عملیات، از شکر خدا و یاد دوستان شهیدم صحبت می کردم و بعضی ها امروز از پایان سریال های عاشقانه فارسی وان و من و تو و مارک نوشیدنی های سر میز آنها!


 نظر دهید »

ای کاش همه بگویند

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
دیدیم شیطان صفتان، برای پاکی قلب معصوم خواهران و برادرانمان نقشه ها کشیده اند
دیدیم قبح گناه می ریزند و بی حیایی را ترویج میکنند
دیدیم به اسم آزادی جسم، انسانیت را به اسارت می کشند تا حیوان بسازند
دیدیم عمق نگاه ها را کوتاه می کنند تا بالا را از یاد همه ببرند
دیدیم عرفان کاذب را تبلیغ می کنند؛ دین بدون تکلیف را، تا به عکسی در آب از ماه محروم سازند
دیدیم چادر را نشانه گرفته اند
دریغمان آمد نگوییم از لذت بی نهایت این انتخاب خدایی
دریغمان آمد نگوییم از زیبایی بی نهایت وقار
دریغمان آمد نگوییم که یک بار امتحان کنید لذت باخدا بودن را، برای خدا انتخاب کردن را، تیر در چشم شیطان شدن را، مجاهد راه خدا بودن در جهاد اکبر را
ای کاش همه بگویند
همه ی آنها که حتی به خوب هم قناعت نکرده اند، به حداقل ها قانع نشدند،
برتر را برگزیدند

 نظر دهید »

پوشش در ادیان الهی

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ


آیین زرتشت - بر هر مرد و زن واجب است که هنگام اجرای مراسم عبادی و نیایش ،سر خود را بپوشانند . در خرده اوستا آمده است :نامی زت واجیم ، همگی سر واپوشیم و همگی نماز و کریم بدادار هورمزد /همگان نامی ز تو برگوییم و همگان سر خود را می پوشیم آنگاه به درگاه دادار اهورا مزدا نماز می کنیم/
زرتشتیان در طول تاریخ پوشش کاملی داشته اند که معمولا این پوشش برای آقایان کلاه و لباس بلند وشلوار و برای خانم ها نیز چارقد ،که سر آنها را می پوشانده است و گاهی به جای چارقد از کلاهی به نام لچک استفاده می شده است.

آیین یهود - در تلمود مجازات سنگین طلاق بدون پرداخت مهریه برای متخلفین از قانون حجاب پیش بینی گردیده است .
ویل دورانت :اگر زنی به نقض قانون یهود پرداخت مثلا بی آنکه سر خود را پوشانده باشد به میان مردم می رفت یا با هر سنخی از مردان درد دل می کرد یا صدایش آنقدر بلند بود که چون در خانه تکلم می کرد همساینگانش می شنیدند سخنان او را ،در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهر زن را طلاق دهد .

آیین مسیح - جرجی زیدان دانشمند مسیحی / اگر مقصود از حجاب پوشانیدن تن و بدن است این وضع قبل از اسلام و حتی پیش از ظهور دین مسیح معمول بوده است و دیانت مسیح هم تغییری در آن نداده و تا اواخر قرون وسطی در اروپا معمول بوده است و آثار آن هنوز در خود اروپا باقی مانده است .
در کتاب مقدس آمده است :و همچنین زنان، خویشتن را بیارایند به لباس مزین به حیا و پرهیز، نه به زلف ها و طلا و مروارید و رخت گران بها .

حریم ریحانه - موسسه خیبر

 نظر دهید »

تیر دشمن....

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
تیر ها اما تا دیروز فرق می کرد اگر بهمان اصابت میکرد ما را راهی بهشت خداوند می کرد.
اما دشمنان فهمیدند از کجا باید به ما ضربه بزنند تیر های امروز آنها نه تنها ما را به بهشت نمی فرستد بلکه راهی جهنم میکند…
تا دیروز رزمندگان خود را جلوی تیر ها میانداختند اما امروز باید از آن ها فرار کرد…
 نظر دهید »

سنگربانان حجاب

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

ما خون دلها خورده ایم ، قرارمان برای نسل نوجوان و جوان این نبود!

من آنروز یک عشق داشتم ؛ پیروزی یا شهادت ، بعضی ها امروز هر ساعت ، عاشق و معشوق آدم های غریبه می شوند و به سادگی دل می دهند و دل ربایی می کنند!

من آنروز از گل و لای و خاک سنگرها بر لباسهای ساده ام لذت می بردم و بعضی ها امروز از شلوارهای لی خاک نما و پاره پوره خارجی !

من آنروز در جبهه زیر آفتاب داغ ، چفیه بر سر می انداختم تا نسوزم ، بعضی ها امروز رو سری از سر انداخته اند که موی سر به نامحرم نشان داده و بسوزند ودیگران راهم بسوزانند !

من آنروز در خط مقدم برادران غریبه زیادی را می دیدم و به همه می گفتم : خدا قوت، نه خسته برادر! ، بعضی ها امروز برای طرح دوستی ، فقط با عجله از همه می پرسند : ASL?

من در شب قبل از عملیات بر دستانم حنا می زدم تا در جشن پیروزی یا شهادت شرکت کنم ، بعضی ها امروز بر چهره شان هفت قلم مواد آرایشی خارجی می زنند تا به نامحرم بگویند : من های کلاسم ، نگاهم کنید !

من آنروز در وصیت نامه ام می نوشتم : خواهرم حجاب تو بر علیه دشمن از خون من موثر تر است ، بعضی ها امروز حتی در پروفایل شان می نویسند : همیشه به روز هستم ، دوره و زمانه عوض شده و عشق من مد گرایی و تقلید از غربی هاست .


من آنروز در بیسیم از بچه های پشتیبان می خواستم از طرفم برای دشمن نخود و آجر و سنگ ( آتش) بفرستند ، بعضی ها امروز به هر ناشناسی می گویند : برایم شارژ بفرست !

من آنروز مشامم از بوی دود و باروت پر بود و برای رسیدن به هدفم ، از آن لذت می بردم ، بعضی ها امروز از بوی الکل در انواع ادکلن های خارجی !

من آنروز خشاب و اسلحه ام را برای نابودی دشمن در بغل گرفته بودم و بعضی ها امروز سگ های نجس تزئینی گران قیمت را !

من آنروز در جبهه ، اوقات فراغتم را در چاله هایی قبر مانند ، قرآن می خواندم و اسغفار می کردم و لذت می بردم ، بعضی ها امروز در چت رو م ها به دنبال عشق ناشناس و گمشده ساعتها به بطالت ، پرسه می زنند و روم عوض می کنند !

من آنروز در هنگام عملیات ، در گوشی بیسیم ، یا زهرا(س) و یا حسین(ع) می گفتم و بعضی ها امروز در گوشی خود ،از نفس ، عشق ، ناز و فدایت شوم به نامحرم و ناشناس!

من آنروز یک دست لباس خاکی داشتم وبا آن احساس غرور ، زیبایی و عزت و شکر خدا می کردم ، بعضی ها امروز لباس های رنگارنگ خارجی و صورتی تزئین شده اما خود انگاره ای زشت که هیچگاه با تغییر مد ،از خودشان راضی نمی شوند !

من آنروز با بند انگشتانم ، با ذکر استغفرالله وقت می گذراندم و بعضی ها امروز با دگمه های بیجان موبایل برای اس ام اس های عاشقانه جدید و یا کلیدهای کیبورد برای ارسال پیام های عمومی دعوت به دوستی در روم ها !

من آنروز باد گیرم را تا روی دست و پا می کشیدم تا شیمیایی نشوم ، بعضی ها امروز شلوار و مانتوی کوتاه را انتخاب کرده اند که فضا را هم آلوده کنند !

من آنروز در خط مقدم حتی مراقب عطسه هایم بودم که حضور گروهانم را به دشمن راپرت ندهم ، بعضی ها امروز بی واهمه در خیابان قه قه می زنند و با بزک وآرایش و البسه رنگارنگ ، جلب تو جه نامحرم کرده و می گویند : مرا نیز به حساب آورید ، آدمم !

من آنروز قبل از عملیات از حلالیت خواهی از همرزمانم و بعد از عملیات ، از شکر خدا و یاد دوستان شهیدم صحبت می کردم و بعضی ها امروز از پایان سریال های عاشقانه فارسی وان و من و تو و مارک نوشیدنی های سر میز آنها !

من آنروز بعد از عملیات از بلندگوهای گوشه و کنار خط ، بهر نبردی بی امان … را می شنیدم ، و بعضی ها امروز با سیستم گوش خراش ماشین بابا ، آهنگ های رپ با الفاظ رکیک به محارم !

من آنروز از اطلاعات شخصی خود و دسته و گروهانم مراقبت می کردم تا دشمن از آن سوء استفاده نکند ، بعضی ها امروز حتی مشخصات و عکس های شخصی و خانوادگی شان را بی پروا در فیس بوک و توئیتر منتشر کرده تا نامحرمان و بیگانگان هم آن را ببینند !

من آنروز در خط مقدم ساعت ها بیدار می ماندم تا دشمن غافلگیرمان نکند بعضی ها امروز ساعتها برای ملاء عام و مد نمایی ، خود را تزئین می کنند تا نا محرمان را غافلگیر کنند!

من آنروز به شوق شرکت در عملیات یا به یاد همسنگران شهیدم اشک می ریختم و قصد انتقام از دشمن را داشتم ، بعضی ها امروز برای شکستهای عشقی شان افسرده اند و قصد انتقام از تمام آدمها و زمین و زمان را دارند !

من آنروز سرنگ ضد شیمیایی بر بدن خود شلیک می کردم ، بعضی ها امروز ، گونه بر رخ خود تزریق میکنند تا به چشم بیایند !

من آنروز خواب را بر چشمانم حرام می کردم تا ذلیل حمله غافلگیرانه دشمن نشوم ، بعضی ها امروز خواب را با نگاه به مانیتور کوچک موبایل برای اعلام تعهد به نامحرم ، بر خود حرام کرده اند!

نه ! این قرارمان نبود ! ما رفتیم تا شما نیز راهمان را ادامه دهید ، رفتیم تا امنیت امروز را به ارمغان بیاوریم و تو بتوانی عفت و حجاب فاطمی را بر گزینی ! رفتیم تا دشمن ، نتواند حیای شما را به بی حیایی تبدیل کند ،رفتیم تا اطاعت کنیم از قرآن و رسول و اولی الا مر ، تو هم مراعات کن ! بر گرد و اندکی بیاندیش ؛ … ما خون دلها خورده ایم !

برگزیده ای از یادداشت های یک جانباز شرکت کننده در عملیات ، والفجر 8 ، کربلای5 ، نصر و …

 نظر دهید »

اثرات تربیتی و اجتماعی رعایت حجاب در شخصیت زن و مرد در جامعه

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

 

اگر زنان و دختران با پوشش و حجاب کامل وارد جامعه شوند . اثرات تربیتی و اجتماعی فوق العاده در شخصیت زن و مرد دارد . از جمله این اثرات :

1-کاهش غریزه خودنمایی زن و عریزه جنسی مرد

2-افزایش حجب و حیاء ذاتی زن

3- ایجاد تقوا در زن و مرد

4-تأمین غیرت ورزی مرد

5-افزایش خویشتن داری و کف نفس در زن و مرد .

6-افزایش امنیت روانی و اجتماعی زن و مرد

اگر اندکی دقّت کنیم خواهیم دید که موارد فوق که تنها گوشه ای از اثرات رعایت پوشش و حجاب هستند چه تأثیری در شکل گیری شخصیت حقیقی و والای زن و مرد به احسن وجه دارد و زمانی که در جامعه ای شخصیت زن و مرد از نظر اجتماعی و تربیتی و … تضمین شده باشد فضای ذهنی چنین جامعه ای سلامت کامل خود را به دست آورده است .

 نظر دهید »

نزول آیه حجاب

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

روزی در هوای گرم مدینه ،زنی جوان و زیبا در حالی که طبق معمول روسری خود را به پشت گردن انداخته و دور گردن و بنا گوشش پیدا بود، از کوچه عبور می کرد.

مردی از اصحاب رسول خدا(ص) از طرف مقابل می آمد. آن منظره زیبا سخت نظر او را جلب کرد و چنان غرق تماشای آن زیبا شد که از خودش و اطرافیانش غافل گشت و جلو خودش را نگاه نمی کرد.

حجاب چتر است

آن زن وارد کوچه ای شد و جوان با چشم خود او را دنبال می کرد. همانطور که می رفت، ناگهان استخوان یا شیشه ای که از دیوار بیرون آمده بود به صورتش اصابت کرد و صورتش را مجروح ساخت ، وقتی به خود آمد که خون از سر و صورتش جاری شده بود. با همین حال به حضور رسول اکرم رفت و ماجرا را به عرض او رساند. اینجا بود که آیه مبارکه نازل شد:

«ای پیامبر! به مومنان بگو که دیده هاشان را فرو گیرند و عورتهاشان را نگاه دارند زیرا که آن برای ایشان پاکیزه تر است .به درستی که خدا – به آنچه می کنند – آگاه است . و به زنان باایمان نیز بگو که دیده هاشان را فرو گیرند و عورتهاشان را نگاه دارند و زیور و زینت خود را – مگر آنچه از آن آشکار آمد- ظاهر نسازند و باید که روسریها و مقنعه هاشان را بر گریبانهاشان فرو گذارند و پیرایه های خود را ظاهر نسازندمگر برای شوهرانشان ، یا پدرانشان ، یا پدران شوهرانشان، یا پسران خواهرانشان ، یا زنانشان ، یا مملوکان ، یا دیوانگان و افراد ابله ، یا کودکان غیر ممیّز»

برگرفته از کتاب : داستانهای استاد شهید مرتضی مطهری
اثر: علیرضا مرتضوی

 نظر دهید »

یک حجاب و هزار مکافات، یک چادر و هزار ادا

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

پیوند: http://186.womenhc.com/?p=29961&more=1&c=1&tb=1&pb=1

روزی که برای بار اول چادر به سر کردم، قدم از نصف قدو قواره فعلی ام هم کوتاه تر بود. چادر آن روزهایم یک متر و نیم- دو متر پارچه ساده بود که از پایین گرد بریده و دوخته می شد. حتی چادر اولیه من برای بهتر و راحت تر ایستادن روی سرم، کش نداشت و مادر ترجیح می داد به چادرم کش ندوزد تا تنبل نشوم و یاد بگیرم چطور آن دو متر پارچه را روی سرم نگه دارم و حتی اگر پارچه لیزلیزی بود از سرم نیفتد و سخت نباشد جمع و جور کردنش!
سالها به همان مدل چادر عادت کرده بودیم و تنها تنوعی که برای چادرهایمان بوجود می آمد، تغییر نوع پارچه اش بود. کمی که گذشت سر و کله چادرهای عربی پیدا شد. کسانی که به کشورهای عربی سفر می کردند از آنجا این چادرها را سوغات می آوردند و سر می کردند. چادر عربی آن روزها، بیشتر از این که به ما ایرانیها بخورد، به درد خانمهای عرب با فیزیک خاصشان می خورد و کمی برای خانمهای ایرانی نامانوس به نظر می رسید.
کمی که گذشت انگار داخلی ها به فکر افتادند که چرا چادر عربی را ایرانیزه نکنند؟ تغییرات کوچکی در نحوه دوخت آن ایجاد شد و به لبه ی آستینها یراق های ایرانی پسند دوخته شد و به بازار آمد. این چادر عربی ایرانی شده را می شد تک و توک توی مغازه های خاص پیدا کرد و این تنها نوع چادر به غیر از چادر سنتی ایرانی که متداول بین خانمها بود به حساب می آمد.

دوران گسترش و تنوع
اما علم همواره در حال پیشرفت است! ابتکار در زمینه طراحی و دوخت چادر همچنان دغدغه دوستان دغدغه مند بود تا جایی که طراحان چادرهای جدید به طور غیررسمی سر زبانها افتادند و نمونه های چادرهای ابداعی – که با چادرهای جدید امروزی بسیار تفاوت داشت- بین خانمها دست به دست شد و عده ای از خیاط ها این چادرها را دوختند و عرضه کردند بدون این که اسمی روی چادرهای آستین دار راحت الاستفاده شان بگذارند که البته به قول معروف یخ این چادرها هرگز نگرفت!

چیزی نگذشت که دغدغه استفاده راحت از چادر به مسئولین مربوطه نیز انتقال یافت و در صدد برآمدند تا زحمت خانمهای چادری را کمتر و کمتر کنند و این بود که ‘چادر ملی’ پا به عرصه گذاشت!
‘چادر ملی’ سالها یکه تاز عرصه چادرهای به اصطلاح راحت بود و تنها تغییری که در آن ایجاد می شد تنگ و گشاد بودن خودش و آستینهایش و نهایتا یراق هایی بود که به آن دوخته می شد. چیزی نگذشت که رقبای ‘چادر ملی’ یکی یکی وارد عرصه رقابت شدند و هر کدام طرفداران خاص خود را پیدا کردند.
دلیل استقبال پرشور

بخش عفاف و حجاب نمایشگاه قرآن امسال، به جرات شلوغترین بخش نمایشگاه است که تا تویش نروی دلیل این همه استقبال را نمی فهمی. این بخش، دو ردیف غرفه دارد که در هر کدام از آنها انواع چادر و روسری و مقنعه و … در معرض نمایش و فروش گذاشته شده است. خیلی از غرفه ها شلوغند و بعضی ها غلغله! استقبال کننده ها را بیشتر خانمهای چادری تشکیل می دهند ولی در بین آنها تک و توک غیرچادری های محجبه و چندتایی هم غیرمحجبه به چشم می خورد. شلوغترین غرفه ها، غرفه هایی است که انواع چادرهای مرسوم را دوخته شده و آماده دارند و امکان پرو را فراهم کرده اند و با قیمت نازل می فروشند. چادر ملی، قجری، دانشجویی، لبنانی، سنتی، عربی، شالدار معمولی، شالدار نگاه و… هر کدام از اینها با جنسهای مختلف و قیمت های متفاوت روی دیوار این غرفه ها لیست شده اند. قیمت ها از بیست و هفت، هشت هزار تومان شروع می شود به بالا. چند تا غرفه که پیش بروی تنوع چادرهایی که اسمشان را گفتم فقط می شود در جنس چادر و حاشیه و یراق هایی که لبه آستین ها یا جاهای دیگر دوخته شده. بین این همه چادر مشکی، چادرهای مدل دار رنگی و سفید مخصوص نماز هم به چشم می خورد که طراحان هم به زیبایی چادر و هم به راحتی استفاده در هنگام نماز توجه داشته اند. غرفه های بعدی که به شلوغی چادرفروشی ها نیست، غرفه مخصوص روسری و مقنعه است. روسری و مقنعه هایی که کمتر سر کسی دیده ای با مدلهایی حیرت انگیز و رنگهایی شاد و متنوع. از آبی و طوسی و بنفش و یاسی گرفته تا یشمی و پسته ای و کله غازی و زرد! این قدر تنوع زیاد است و این قدر مدل های مختلف وجود دارد که شاید نتوانی دو تا روسری یا مقنعه یک شکل را توی غرفه ها پیدا کنی.

جلابیب
غرفه های کم جمعیت تری هم دارد این بخش. مثلا یکیشان مخصوص نمایش و فروش چادری است به اسم ‘جلابیب’. یک بنر بزرگ گذاشته اند جلوی غرفه و شکل چادر را روی آن نمایش داده اند و البته به نمایش عکس بسنده نکرده اند و خانمی جوان جلوی در غرفه از همین چادر سر کرده و به هر کس که از جلوی غرفه رد می شود مثل یک نوار ضبط شده که مرتب تکرار می شود، توضیحاتی می دهد. در همان مدت کم که جلوی غرفه اش ایستاده ام توانسته دو سه نفر را جذب کند و انتقالش داده به درون غرفه برای پرو و هنگام پرو از مزایایی که در پرزنت اولیه به زبان نیاورده حرف می زند.

غرفه هایی هم هستند که پارچه های مختلف چادری را با درصدی تخفیف می فروشند و در بعضی از اتاقک ها خیاط دست به نقدی نشسته و همین پارچه ها را چادر می کند برای ملت.
یکی از غرفه ها هم به ورک شاپ طراحی و دوخت اختصاص دارد که تویش چندین چرخ خیاطی است و گویا مخصوص چند دانشجوی طراحی و دوخت بوده که آنجا یک کارگروه آموزشی تشکیل داده بودند و البته در حال حاضر کسی نیست که مطلع باشد و پاسخ دهد چه کرده اند و چه ها یاد داده یا یاد گرفته اند.

فانتزی اینجا هم هست
اما جذاب ترین قسمت بخش عفاف و حجاب نمایشگاه قرآن، نمایش چادرهای فانتزی است که ظاهری بسیار بسیار جدید و متفاوت با چادرهایی دارند که تا به حال دیده ای. از همان اول که وارد بخش عفاف و حجاب بشوی این چادرهای خاص خودنمایی می کنند. چادرهایی که به گفته مسئولین بخش فقط به منظور نمایش تولید شده اند و فعلا عرضه انبوه ندارند. هر کدام از چادرهای خاص را تن یک مانکن کرده اند و کنار مانکن ها اسم چادر و طراح را درج کرده اند. یکی اسمش ‘اسلیمی’ است و لبه آستینش طرح اسلیمی کار شده. آن یکی ‘چین دار’ است و به جای چادر یک مانتوی بلند است که جلوی سینه و لبه آستینها چین دارد و یک نیم تنه روی همه اینها را می پوشاند تا بشود یک جوری اسم چادر روی آن گذاشت. دیگری ‘پلیسه’ است و همانطور که از اسمش پیداست پر است از پلیسه های ریز و درشت. یکیشان هم ‘گل و مرغ’ است که که روی چادر مشکی گل های درشت زرد و قرمز کار شده و زرد چرکش روی مشکی بدجور توی ذوق می زند. مارال، دراپه، پروانه نگین دار، یکتا، ازار ستاره و … هم از چادرهای دیگر این بخش هستند که با خلاقیت های مختلف مثل نوشته شدن شعر فارسی در حاشیه چادر یا حک شدن طرح های درشت پته چقه و استفاده از نوارهای طلایی و نقره ای و رنگ و وارنگ به طرز خاصی محیرالعقول شده اند!

اگر هم بخواهی از نحوه عرضه این چادرها اطلاع پیدا کنی ارجاعت می دهند به بخش مدیریت و مدیریت هم دو شماره دائم الاشغال کارگروه ساماندهی مد و لباس وزارت فرهنگ را ارائه می دهد و می گوید که بعد از نمایشگاه تماس بگیرید تا تصمیم بگیریم ببینیم این چادرها را چطور می شود تهیه کرد.
حجم مراجعه کنندگان خانم به غرفه ها آن قدر زیاد است که آقایان همراه ترجیح می دهند گوشه ای بایستند و از دور نگاه کنند. در چهره بعضی هایشان تحیر از این همه تنوع را می بینی و بر لب یک عده لبخند و توی نگاه خیلی هایشان بی تفاوتی. فرصت نمی کنم نظر چندتایشان را در مورد چیزهایی که می بینند بپرسم!

جدیدترین مدل فول اتومات
اما شاخص ترین قسمت این بخش، شاهکار جدید طراحان دوخت است. چادر مانتوی ‘سریر’ مثل خودروی تازه ساخت فول اتومات به همراه امکانات ویژه و اضافه ای است که در یک قسمت خاص به همراه نورپردازی به نمایش گذاشته شده و تعداد زیادی از بازدیدکننده ها را به خود جذب می کند. البته اگر با انواع چادرها آشنایی داشته باشی خیلی زود متوجه می شوی که این شاهکار ادغام بالاتنه ی یک مانتو با همان چادر قجریست که استفاده از چادر را کمی برای طرفدارانش راحت می کند و البته استفاده ای محدود دارد.

این ها چادر است یا حجاب؟
چیزی که تحت عنوان چادر در اینجا می بینم با فلسفه ای که از حجاب، خصوصا حجاب برتر در ذهن دارم زمین تا آسمان فرق می کند. اگر قرار است حجاب پوشاننده ی ظاهر و از بین برنده جذابیت باشد و حجاب برتر این امر را تسهیل کند، پس چیزی که اینجا به نمایش درآمده نه تنها چادر نیست که اصلا حجاب محسوب نمی شود.

نکته جالبی که همیشه در اینجور مواقع به ذهنم می رسد این است که تا به حال هیچ خانم غیرچادری را ندیده ام که به خاطر راحتی استفاده چادری شود و در عوض خیلی از چادری ها بوده اند که تحت تاثیر جذابیت و راحتی استفاده از چادرهای جدید قرار گرفته اند و گاه این چادرها به کمال حجابشان هم ضربه زده است.
چادری که برای اولین بار من و همسن هایم سرمان کردیم، دو متر پارچه بود که از پایین گرد می شد و ما روی سر می انداختیمش و زیر چانه مان را محکم می گرفتیم بدون این که چادر ذره ای از این طرف و آن طرف آویزان باشد و روی زمین کشیده شود. آن روز که قدمان نصف قد فعلیمان بود سختی چادر سنتی را حس نمی کردیم، چه شده که بعد از بیست و اندی سال تبحر آن سالهایمان را از دست داده ایم و خیلی هایمان استفاده از آنها را دیگر بلد نیستیم؟

 


 نظر دهید »

شش استدلال منطقی در مورد حجاب

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

اگر کسی بتواند این شش استدلال را از نظر صورت یا ماده مورد نقض و ابطال نماید آنگاه می تواند نسبت به حجاب بی اعتنا باشد، در غیر این صورت چاره ای از پذیرش حجاب ندارد و اگر حجاب را نپذیرد یا بپذیرد ولی عمل نکند باید بداند حیوانیت او بر انسانیتش غلبه کرده است.

1- حجاب دستوری دینی است. رعایت دستورات دین واجب است.

“حجاب واجب است.”

2- حجاب عملی صالح است. عمل صالح در نزد شرع و عقل ستودنی است.

“حجاب نزد شرع و عقل ستودنی است.”

3- حجاب عملی صالح است. عمل صالح ملازم با ایمان است.

“حجاب ملازم با ایمان است.”

4- حجاب نوعی محدودیت است. هر محدودیتی دارای حکمت است.

” حجاب دارای حکمت است.”

5- بی حجابی مساوی با اسراف است. خدا مسرفان را دوست ندارد.

“خدا بی حجابی را دوست ندارد.”

6- بی حجابی در سطح جامعه عملی در غیر موقعیت و مکان خود است. هر عملی در غیر موقعیت خود ظلم است.

” بی حجابی ظلم است.”

 

 نظر دهید »

ضرورت حجاب و راه‌های ترویج آن در جامعه

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

پیوند: http://shahindejh.womenhc.com/?p=33612&more=1&c=1&tb=1&pb=1

کلمه حجاب هم به معنی پوشیدن است و هم به معنی « پرده و حجاب » است و بیشتر استعمالش به معنی « پرده » است و از آن جهت مفهوم پوشش می‌دهد که پرده وسیله پوشش است و هر پوششی حجاب نیست آن پوشش حجاب است که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد این مطلب باعث شده عده‌ای گمان کنند که اسلام برای زن مقرر کرده که هرگز بیرون و در خانه محبوس بماند. پوشش در اسلام به این معنا نیست که زن از خانه بیرون نرود. بلکه پوشش در اسلام این است که زن در معاشرت خود با مردان بدن خود را بپوشاند و به خودنمایی نپردازد.

از مهمترین آثار حجاب می‌توان به تاثیر آن در تحکیم و تشکیل نهاد خانواده اشاره کرد: چون اگر در جامعه حجاب کاملا رعایت گردد و رابطه جنسی تنها به رابطه زن و شوهری در محیط خانواده محدود گردد، جوانان با ازدواج به تشکیل خانواده تمایل پیدا می‌کنند و خانواده‌های تشکیل شده نیز ثبات و استحکام بیشتری خواهند داشت و در نهایت بیشترین فایده و نفع نصیب خود زنان خواهد شد، زیرا با مستحکم شدن خانواده بانوان از محبت و حمایت روحی و عاطفی همسران خود برخوردار خواهند شد.

حجاب و عفاف کامل دستور و توجه خداوند مهربان به همه دختران و زنان باایمان است لازم به ذکر است که برای بالا رفتن و نزدیک شدن به این قله حیا و عفاف نیاز به راهکارهای مناسب از جمله حرکت‌های فرهنگی سازنده در این زمینه می‌باشیم. عوامل زیادی از قبیل آموزش حجاب در مدارس، ارائه تربیت صحیح و تشویق و ترویج فرهنگ غیرت و … از جمله مواردی هستند که می‌توانند سبب گرایش فرهنگ حجاب باشد علم و عمل به ضروریات اسلام از اولویت ویژه‌ای برخوردارند که باید در برنامه‌های درسی گنجانده شوند از جمله آن‌ها پوشش دینی است که باید به طور اساسی و جامع، معارف مربوط به آن در سطوح مختلف مدارس تدریس گردد تا فرهنگ پوشش دینی با معرفت لازم به مرحله عمل آگاهانه درآید.

پیشوایان و رهبران اسلام که همواره روشنی‌بخش و هشدار دهنده بودند و مسلمین را به راه سعادت راهنمایی کرده و از خطرات سقوط هشدار می‌دادند، در مورد « پوشش و حجاب » زنان نیز به خاطر اهمیت آن به طور موکد، دستوراتی فرموده‌اند:

در این زمینه پیامبر می‌فرماید: « زن باعفت و صالح و محجوب مثل کلاغ اعصم می‌باشد که کسی را قدرت دسترسی به آن نیست. قدر مسلم برترین ویژگی اجتماعی زنان صالحه در داشتن حجاب شرعی است که چون دژ محکم و بلند، امنیت آبرویی آنان را حراست می‌کند و سلامت روحی و رفتاری مردان را نیز پاس می‌دارد.

 نظر دهید »

حجاب زینت برتر

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاء الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَ كَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً .

ای پیامبر ! به همسران و دخترانت و زنان مومنان بگو جلبابهای خود را برخویش فرو افکنند( نزدیک خود سازند ) ، این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است ( ‌و اگر تاکنون خطا و کوتاهی از آنان سر زده ، توبه کنند ) خداوند همواره آمرزنده مهربان است .

سوره احزاب آیه 59

مفسران و اهل لغت ، براى جلباب سه معنى ذکر کرده‏اند :

1 - ملحفه (چادر) و پارچه بزرگى که از روسرى بلندتر است و سر و گردن و سینه‏ها را مى‏پوشاند .

2 - مقنعه و خمار (روسرى) .

3 - پیراهن گشاد .

گرچه این معانى با هم تفاوت دارند ولى قدر مشترک همه آنها این است که بدن را به وسیله آن بپوشاند . اما بیشتر به نظر مى‏رسد که منظور ، پوششى است که از روسرى بزرگتر و از چادر کوچکتر است .

بنابراین نمى‏توان گفت که جلباب منحصرا بر چادر دلالت دارد . ولى اگر کسى بتواند به شکل صحیح از چادر استفاده کند ، مسلما چادر حجاب برتر است زیرا حکمت‏هاى حجاب در چادر بیشتر یافت مى‏شود ، گرچه پوشیدن چادر واجب نیست .

خواهرم! پوشش دینی از قداستی خاص برخودار است . پس مبادا که آن را در شمار جامه های دیگر انگاری و سلامت و سادگی این خلعت دینی را به مدل ها و زواید مهیج آلوده سازی که لباس های غیرشرعی همواره اولین دریچه انحراف را تشکیل داده اند و پوشیدگی زن همواره خاکریز بزرگی در برابر موج وسوسه ها و کج روی ها بوده است .

زنان مسلمان در پوشيدن حجاب سهل‏انگار و بى اعتنا نباشید .

 نظر دهید »

خداوند به با حجاب نظر می کند و مردم به بی حجاب؛

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

خداوند به با حجاب نظر می کند و مردم به بی حجاب؛ مسئله این است! . باید تکلیف خودمان را مشخص کنیم که رضایت چه کسی برای ما در درجه اول اهمیت دارد؟ خدا یا مردم.

اما مَثَل عزت موهوم بی حجاب در چشمان مردم و خوشحالی وی از توجه آنان، مثل شخصی است که با چوب حراج زدن به دار و ندار خود و ارزان و زیر قیمت فروختن دارایی خویش افراد زیادی را گرد خویش جمع می کند و حال آنکه سود جویان بی وجدان از این حراج استقبال می کنند گرچه عاقبت آن ضرر شخص حراج کننده باشد.

نکته آخر آنکه بدانید با وجود حجاب داشتن که فرد نظر عنایت خداوند را کسب می کند،اینطور نیست که مردم از او روی گردانند بلکه حجاب صافی نگاههای ناپاک است و تنها زرگران زرشناس پی به مروارید درون صدف حجاب می برند و وجود با ارزش شخص باحجاب را اولین خریدار خداوند است و پس از او اولیای پاک حضرت حق که الطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ…الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُوْلَئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ زنان پليد براى مردان پليدند، و مردان پليد براى زنان پليد. و زنان پاك براى مردان پاكند، و مردان پاك براى زنان پاك. اينان از آنچه در باره ايشان مى‏گويند بركنارند، براى آنان آمرزش و روزىِ نيكو خواهد بود.

سوره : النور آیه26

 نظر دهید »

حجاب

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

خانمی میگفت: می گویند سیاهے چادرم چشم را میزند!

چشم آدم هاے حریص و نا پاک را ، چشم را که هیچ ! خبرندارند تازگےها

دل را هم می زند! دل آدم هاے مریض و بیمار دل را!

از شما چه پنهان چادرم دست و پا گیر هم هست!

دست و پاے بے بند و بارے را می بندد!

چادر براے کسانے استــــ که نمے خواهند عزتــــ آخرتشان را به بهاے

نا چیز لبخند هاے هرزه بفروشند!

چادرم سند بندگے و عبودیتم را امضا مے کند

 نظر دهید »

حکمت‌های حفظ حجاب بانوان در نماز

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

پیوند: http://186.womenhc.com/?p=6845&more=1&c=1&tb=1&pb=1

رعایت ادب، حضور قلب و پی‌بردن به ارزش و اهمیت حجاب از جمله حکمت رعایت حجاب اسلامی زن در هنگام نماز است.



واجب نیست زنان با چادر نماز بخوانند، هر لباسی که بتواند حد شرعی پوشش را در نماز داشته باشد، می‌توان در نماز از آن استفاده کرد، مراجع عظام تقلید در جواب این سوال که زن در هنگام نماز چه مقدار از بدن را باید بپوشاند؟ می‌فرمایند «باید تمام بدن و موى خود را به جز صورت (به مقدارى که شستن آن در وضو واجب است)، دست‏ها تا مچ و پاها تا مچ را بپوشاند، اما براى آنکه یقین کند که مقدار واجب را پوشانده است، باید مقدارى از اطراف صورت و پایین‏تر از مچ را نیز بپوشاند.( توضیح المسائل مراجع، م 789 آیت اللّه وحید، توضیح المسائل، م 795 و آیت اللّه خامنه‏اى، اجوبة الاستفتاءات، س 734.)
در مورد حجاب زنان در نماز، در روایات، به دلیل و روایت خاصی که حکمت آن را بیان کند، برخورد نکرده‌ایم، در حالی که اصل وجوب پوشش زنان در آن‌ها بیان شده است، در عین حال که می­دانیم و اطمینان داریم احکام دین اسلام بر اساس مصالح واقعی است که خداوند عالم به تمام اسرار آن­ها آگاهی داشته، بر بندگان مقرر و معین کرده تا به مصالح واقعی احکام دست یافته و به سعادت و کمال برسند.
همچنین به عنوان یک حکمت عام در احکام دین اسلام می­دانیم که مقررات الهی سنجشی برای میزان تعبد و تسلیم انسان در مقابل پروردگار است که چقدر اهمیت و ارزش به رضای الهی می­نهد، اگر خواسته دل بر خلاف رضای الهی باشد، چگونه عمل خواهد کرد و میزان تعبد و تسلیم او در مقابل آفریدگار جهان و عالِم به تمام اسرار هستی چگونه خواهد بود.
حکمت پوشش بدن و رعایت حجاب اسلامی بر زن در حال نماز پنهان کردن و مستور نمودن خود از خدا نیست؛ زیرا چیزی از علم خدا پنهان نیست، خداوند بر همه چیز در همه حالات آگاه است، لکن حکمت‌های دیگری در کار است که ممکن است موارد زیر نیز از حکمت‌های حجاب در هنگام نماز باشد:

رعایت ادب
یکی از حکمت‌های این حکم رعایت ادب است؛ یعنی بدون ستر عورت و پوشش لازم هنگام نماز خواندن نوعی بی‌احترامی به حساب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید، این مسئله در تمام ادیان در هنگام عبادت وجود داشته و حفظ حجاب برای زنان دارای اهمیت ویژه بوده است.

حضور قلب
حکمت دیگر این است که رعایت حجاب و آداب دیگر در نماز مانند پاک بودن بدن و لباس در تحصیل حضور قلب مؤثر است، رعایت این برنامه‌ها شخص را از غیاب به حضور می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رساند، پرده‌ها و حجاب‌هایی را که میان بنده و خدا ایجاد شده است، کنار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند.
در دین اسلام برای نماز و ایستادن در مقابل پروردگار و راز و نیاز با او، آداب و احکامی قرار داده شده تا انسان آمادگی لازم برای حضور در مقابل پروردگار را پیدا کند، مانند طهارت، رعایت قبله، حجاب نیز یکی از آداب لازم برای نماز است که با رعایت و توجه به حجاب آمادگی لازم برای نماز خواندن را پیدا می‌کند.

پی بردن به ارزش و اهمیت حجاب
حکمت دیگری برای پوشش در هنگام نماز تأکید در موضوع پوشش و حجاب بانوان است، حجاب و پوشیده بودن بدن زن پسندیده و محبوب خدا است، این حکم به زنان مسلمان می‌فهماند که حجاب مطلوب خداوند است، به گونه‌ای که حتی در نماز از زن مسلمان خواسته با حفظ حجاب با خداوند سخن گوید، چون او بنده‌اش را این گونه می‌پسندد، نیز می‌تواند تمرینی برای زنان با ایمان باشد که در حفظ حجاب به هنگام برخورد با نامحرمان کوشا باشند، حفظ حجاب در میان جامعه اهمیت بسیار دارد،
چه بسا حکمت‏های دیگری نیز وجود داشته باشد که از آن‏ها آگاهی نداشته باشیم.

 نظر دهید »

چشم های ما دریچه ای هستند به سوی قلب ما

21 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

چشم های ما دریچه ای هستند به سوی قلب ما

برای سلیم ماندن قلب نباید اجازه ورود هرچیزی را بدهیم

حجاب چشم نقطه ی شروع حجاب است وشاید به همین دلیل است که خداوندوقتی میخواهددر باره حجاب به ما توصیه کند ابتدا از چشم شروع میکند:قل للمومنین یغضوا من ابصارهم و همچنین:قل للمومنات یغضضن من ابصارهن(۲۹و۳۰ سوره نور)

اگر مردان نسبت به زنان چشم بپوشند و بی اعتنا باشند دیگرزنی هم نیست که بخواهدجلوه نمایی کند وبلعکس.

اگر مراقب چشم هایمان نباشیم و اجازه دهیم به هر سو بچرد در واقع داریم اجازه میدهیم چشم چران ها هم به سوی ما نشانه گیری کنند.

اگر حجاب چشم را نگه نداریم حجاب قلب را نگه نداشتیم و اگر حجاب قلب را نگه نداریم حجاب را پایمال کرده ایم.

امام علی (ع) میفرمایند:

مَنْ غَضَّ طَرْفَهُ اَراحَ قَلْبَهُ؛

هر کس چشم خود را [از نامحرم] فرو بندد، قلبش راحت می‏شود.

و همچنین امام صادق (ع):

اِیّاکُم وَ النَّظرَة فَانَّها تَزرَع فی القَلبِ الشَهوَة وَ کَفی بِها لِصاحِبِها فِتنَة؛

از نگاه [ناپاک] بپرهیزید که چنین نگاهی تخم شهوت را در دل می‌کارد و ‏همین برای فتنه‌ی صاحب آن دل بس است.

پس قلب این حریم الهی را بگذاریم همیشه حریم الهی بماند

 نظر دهید »

مظلومیت حجاب

20 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

بانوی محجبه ای در یکی از سوپرمارکت‌های زنجیره‌ای در فرانسه خرید می‌کرد؛ خریدش که تموم شد برای پرداخت رفت پشت صندوق. صندق‌دار یک خانم بی‌حجاب و اصالتاً عرب بود. صندوق‌دار نگاهی از روی تمسخر بهش انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را می‌گرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز می‌انداخت. اما خانم باحجاب ما که روبنده بر چهره داشت خونسرد بود و چیزی نمی‌گفت و این باعث می‌شد صندوقدار بیشتر عصبانی بشه ! بالاخره صندوق‌دار طاقت نیاورد و گفت: «ما اینجا توی فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران داریم این نقابی که تو روی صورتت داری یکی از همین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو هستید! ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار نه برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخ! اگه می‌خوای دینت رو نمایش بدی یا روبنده به صورت بزنی برو به کشور خودت و هر جور می‌خوای زندگی کن!» خانم محجبه اجناسی رو که خریده بود توی نایلون گذاشت، نگاهی به صندق‌دار کرد… روبنده را از چهره برداشت و در پاسخ خانم صندوق‌دار که از دیدن چهرهٔ اروپایی و چشمان رنگین او جا خورده بود گفت: «من جد اندر جد فرانسوی هستم…این دین من است . اینجا وطنم…شما دینتون را فروختید و ما خریدیم

 نظر دهید »

رمزحجاب وعفاف

17 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
در یکی از روزهای گرم جوانی که تازه ازدواج کرده بود خود را به نزد عارفی رساند و به او چنین گفت:
من از راه دوری آمده ام تا از شما سوالی ببرسم که مدتی است ذهنم را مشغول کرده است.
عارف گفت سوالت را ببرس, اگر جوابش را بدانم از تو دریغ نخواهم کرد.
مرد گفت: من مدتی است که ازدواج کرده ام و از زندگی ام راضی هستم و دوست ندارم با اشتباهاتم این زندگی را از دست بدهم. اما شنیده ام که اگر من به زنان دیگر نگاه کنم میل خود را به همسرم از دست خواهم داد.آیا این سخن حقیقت دارد؟ چطور چنین چیزی ممکن است ممکن است؟
عارف مدتی تفکر کرد و سپس از مرد پرسید: اگر من ظرفی از شربت به تو بدهم حال تو چگونه خواهد بود؟
مرد گفت : مطمئنا با کمال میل خواهم پذیرفت.
عارف بار دیگر پرسید: اگر قبل از آن ده ظرف آب نوشیده باشی حالت چگونه خواهد بود؟
مرد لبخندی زد و گفت: دیگر میل زیادی به آن شربت نخواهم داشت.
عارف گفت: جواب سوال تو هم همین طور است. اگر تو به زنان دیگر نگاه نکرده و از آنها چشم پوشی کنی میل زیادی به زندگی خود خواهی داشت. اما در صورتی که به آنان نگاه کنی, اگر همسرت بهتر از آنان هم باشد, دیگر از زندگی ات مانند قبل لذت نخواهی برد.
 نظر دهید »

عفاف من از عفاف تو است

17 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
سدید الدین محمّد عوفی در جوامع الحکایات می نویسد: وقتی مردی بود خیاط در عفاف و صلاح و زنی داشت عفیفه، مستوره و با جمال و کمال و هرگز خیانتی از وی ظاهر نگشته بود.
روزی زن نزد شوهر خود نشسته بود و زبان تطاول گشاده، به سبیل منّت یاد می کرد که: تو قدر عفاف من چه دانی و قیمت صلاح من چه شناسی، که من در صلاح، زبیده ی(۱) وقت و رابعه ی(۲) عهدم.
مرد گفت: راست می گویی؛ اما عفاف تو به نتیجه ی عفاف من است. چون من در حضرت، آفریدگار راست باشم، او تو را در عصمت بدارد. زن خشمگین شد و گفت: هیچکس زن را نتواند داشت و اگر مرا وسیلت صلاح و عفّت نیستی(۳)، هر چه خواستمی بکردمی. مرد گفت: تو را اجازت دادم به هر جا که خواهی برو و هر چه خواهی بکن.
زن، روز دیگر خود را بیاراست و چادر در سر کشید و از خانه برون شد و تا شب بیرون بود؛ اما هیچکس به وی التفات نکرد مگر یک مرد که چادر او را کشید و رفت. چون زن به خانه باز آمد. مرد گفت: همه روز گشتی و هیچکس به تو التفات نکرد مگر یک کس و او نیز رها کرد. زن گفت: تو از کجا دیدی؟ گفت: من در خانه ی خود بودم؛ اما من در عمر خود به هیچ زن نامحرم به چشم خیانت نگاه نکردم، مگر وقتی در کودکی که گوشه ی چادر زنی را گرفتم و در حال پشیمان شدم و رها کردم. دانستم اگر کسی قصد حرم من کند، بیش از این نباشد! زن در پای شوهر افتاد و گفت: مرا معلوم شد که عفاف من از عفاف تو است.
فایده ی این حکایت آن است که هر کس خواهد که نا محرمان در حرم او خیانت نکنند، گو نظر از حرم مسلمانان گسسته دار که حق تعالی به برکت عفّت تو، اهل حرم تو را در پرده ی عفّت نگاه دارد.
گفتم که: «مکن» گفت: « مکُن تا نکنند » این یک سخنم چنان خوش آمد که مپرس
************************
۱- زبیده: زن هارون الرشید خلیفه عباسی. در سال ۱۶۵ هجری قمری به ازدواج هارون درآمد. وی به سبب کارهای خیرش از مشاهیر زنان اسلام است.
۲- وی کنیه اش امّ الخیر، از زنان عارف و زاهد بسیار معروف است که در قرن دوم هجری قمری به سال ۱۳۵ درگذشت.
۳- اگر در من صلاح و عفّت نبود.
 نظر دهید »

حكايت مردآهنگر

17 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

سيد محمد اشرف علوي مي‏نويسد:

«در سفري به مصر، آهنگري را ديدم كه با دست خود آهن گداخته را از كوره  آهنگري بيرون مي‏آورد و روي سندان مي‏گذاشت و حرارت آهن به دست وي اثر نمي‏كرد. با خود گفتم اين شخص، مردي صالح است كه آتش به دست او كارگر نيست.  ازاين‏رو، نزد آن مرد رفتم، سلام كردم و گفتم:
«تو را به آن خدايي كه  اين كرامت را به تو لطف كرده است، در حق من دعايي كن.» مرد آهنگر كه سخن  مرا شنيد، گفت: «اي برادر! من آن‏گونه نيستم كه تو گمان كرده‏ اي.»گفتم:  «اي برادر! اين كاري كه تو مي‏كني، جز از مردمان صالح سر نمي‏زند.»
گفت:  « گوش كن تا داستان عجيبي را دراين‏باره براي تو شرح دهم. روزي در همين  دكان نشسته بودم كه ناگاه زني بسيار زيبا كه تا آن روز كسي را به زيبايي او  نديده بودم، نزد من آمد و گفت:
« برادر! چيزي داري كه در راه خدا به من بدهي؟»
من كه شيفته رخسارش شده بودم، گفتم: «اگر حاضر باشي با من به خانه‏ ام بيايي و خواسته مرا اجابت كني، هرچه بخواهي به تو خواهم داد.»
زن با ناراحتي گفت: «به خدا سوگند، من زني نيستم كه تن به اين كارها بدهم.» گفتم: «پس برخيز و از پيش من برو.»
زن  برخاست و رفت تا اينكه از چشم ناپديد شد. پس از چندي دوباره نزد من آمد و  گفت: «نياز و تنگ‏دستي، مرا به تن دادن به خواسته تو وادار كرد.»
من  برخاستم و دكان را بستم و وي را به خانه بردم. چون به خانه رسيديم، گفت:  «اي مرد! من كودكاني خردسال دارم كه آنها را گرسنه در خانه گذاشته ‏ام و  بدينجا آمده‏ام. اگر چيزي به من بدهي تا براي آنها ببرم و دوباره نزد تو  باز گردم، به من محبت كرده‏ اي.»
من از او پيمان گرفتم كه باز گردد. سپس  چند درهم به وي دادم. آن زن بيرون رفت و پس از ساعتي بازگشت. من برخاستم و  در خانه را بستم و بر آن قفل زدم.
زن گفت: «چرا چنين مي‏كني؟» گفتم: «از ترس مردم.» زن گفت: «پس چرا از خداي مردم نمي‏ترسي؟» گفتم:
«خداوند، آمرزنده و مهربان است.»
اين  سخن را گفتم و به طرف او رفتم.ديدم كه وي چون شاخه بيدي مي‏لرزد و سيلاب  اشك بر رخسارش روان است. به او گفتم: «از چه وحشت داري و چرا اين‏گونه  مي‏لرزي؟ » زن گفت: «از ترس خداي عزوجل.» سپس ادامه داد: «اي مرد! اگر به  خاطر خدا از من دست برداري و رهايم كني، ضمانت مي‏كنم كه خداوند تو را در  دنيا و آخرت به آتش نسوزاند.» من كه وي را با آن حال ديدم و سخنانش را  شنيدم، برخاستم و هرچه داشتم به او دادم و گفتم: «اي زن! اين اموال را  بردار و به دنبال كار خود برو كه من تو را به خاطر خداوند متعال رها كردم.»
زن  برخاست و رفت. اندكي بعد به خواب رفتم و در خواب بانوي محترمي كه تاجي از  ياقوت بر سر داشت، نزد من آمد و گفت: «اي مرد! خدا از جانب ما جزاي خيرت  دهد.» پرسيدم: شما كيستيد؟ فرمود: «من مادر همان زني هستم كه نزد تو آمد و  تو به خاطر خدا از او گذشتي. خدا در دنيا و آخرت تو را به آتش نسوزاند.»  پرسيدم: «آن زن از كدام خاندان بود؟» فرمود: «از ذريه و نسل رسول خدا (صلّی  ‏الله عليه و آله و سلّم).» من كه اين سخن را شنيدم، خداي تعالي را شكر  كردم كه مرا موفق داشت و از گناه حفظم كرد و به ياد اين آيه افتادم كه  خداوند مي‏فرمايد:

«إِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»

خدا  مي‏خواهد هر پليدي را از شما خاندان نبوت ببرد و شما را از هر عيبي پاك و  منزه گرداند.» (احزاب: 33) سپس از خواب بيدار شدم و از آن روز تاكنون آتش  دنيا مرا نمي‏سوزاند و اميدوارم آتش آخرت نيز مرا نسوزاند».
 نظر دهید »

چادر یک تکه پارچه نیست...

17 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

می دونی ….!!

تا نچشند ،

نمیفهمند…

چادر یک تکه پارچه نیست…

چادر انتخاب خداست برای زن و انتخاب زن برای خدا.

 نظر دهید »

تفاوتی به وسعت یک حرف!

17 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
عبور باد از لای چتری های بلوندت را دیدم

و تار مویی را که پیشانی ام را قلقلک میدادبه زیر مقنعه هدایت کردم…


به آستین های کوتاه مانتویت خیره شدم

و ساق دست هایم را صاف کردم…


به مانتوی نازک و یقیناٌ خنک تو فکر کردم

و چادرم را روی سر مرتب کردم…


برای من همین بس که

راننده ی تاکسی مرا با احترام خانوم خطاب می کند

تو را خانوم"ی"!!

 نظر دهید »

چند روایت درباره اهمیت حجاب در نظر فاطمه زهرا علیهاسلام

17 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از پدران گرامیش از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل فرمود که:
روزی شخص نابینایی اجازه ورود خواست. فاطمه علیهاسلام برخاست و چادر به سر کرد.
رسول خدا فرمود:« چرا از او رو می‌گیری، او که تو را نمی‌بیند؟»
فاطمه عرض کرد:« او مرا نمی‌بیند، اما من که او را می بینم. و او اگر چه مرا نمی‌بیند ولی بوی مرا که حس می‌کند.»
رسول خدا فرمود:« شهادت می دهم که تو پاره تن منی.»

صفحات: 1· 2· 3· 4· 5

 نظر دهید »

خواهرم حجاب سعادت است!

17 تیر 1392 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
روزى یك زن مسیحى با شوهرش پیش من آمد و گفت : من از اسلام مسائلى رافهمیده ام و از دستورات و قوانین آن كه مترقى است در شگفت و حیرتم و به آن علاقه مندم ، ولى بخاطر یكى از دستورات آن ، من هنوز به اسلام گرایش پیدا نكرده ام ، و درباره آن با شوهرم و عدّه اى از مسلمانان بحث و گفتگو نموده ام كه متاسفانه پاسخ قانع كننده اى نشنیده ام ، اگر شما بتوانید مرا قانع كنید من به دین اسلام مشرف شده و مسلمان خواهم شدمن گفتم : آن دستور كدام است؟
زن مسیحى گفت : دستور lحجاب است . چرا اسلام حجاب را براى زن لازم دانسته ؟ و چرا به او اجازه نمىlدهد كه مثل مرد بدون حجاب از خانه بیرون بیاید؟ سپس بنا كرد به ایراد و انتقاد كردن ، كه حجاب مانع رشد و ترقى زنان ، و سبب عقب ماندگى در جامعه است من پس از شنیدن ایرادها و انتقادهاى آن زن ، چنین پاسخ دادم : آیا شما تا بحال به بازار جواهر فروشى رفته اید؟
گفت :آرى
گفتم:چرا جواهر فروشان ، طلا و سائر جواهرات گرانبهاى خود را در ویترین شیشه اى قرار داده و درب آنرا قفل می كنند؟
گفت : بخاطر اینكه دست دزدان و خیانتكاران و سارقان به آنها نرسد در اینجا آن عالم دینى رو كرد به زن مسیحى و اظهار داشت فلسفه حجاب نزد ما مسلمانها همین است كه : زن گُلى خوشبو است … زن گوهر و یاقوت گرانبهاست و چون جنس لطیف زن هم مانند طلا و جواهرات است ، و باید از دست خیانتكاران و دزدان عِفت و ناموس محافظت كرد، و از چشم تبهكاران و اهل فساد حفظ نمود، زیرا زن همانند مروارید lست كه در صندوقچه صدف باید پنهان گردد تا طعمه آنان نشود و تنها ساتر و نگهدارنده زن حجاب است و حجاب براى زنان مانند محفظه اى بر جواهرات است و اگر زنان نیز در پوشش نباشند. همیشه در معرض خطرات و تجاوزات قرار مى گیرند و به
خاطر نشان دادن زیبائى ها پیوسته مورد آزار و تعدى مفسدین مى شوند
آرى دخترم… دستور حجاب در اسلام به این جهت است كه زن از دست خیانتكاران در امان باشد. زیرا بدنش پوشیده و زینت هایش مستور است و مردم از او چیزى نمى بینند و در او طمع نمى كنند و از او دورى مى جویند و نظرشان را جلب نمى كند، بلكه از او حساب مى برند و حیا مى كنند، همه اینها به خاطر حجاب است . و شما مطمئن باش كه اگر زن در پوشش ‍ حجاب نباشد، پیوسته در معرض آزار مفسدین است ، بنا بر این حجاب شرافت و بزرگوارى توست ، آرى دخترم این گوشه اى از فلفسه حجاب بوده كه تذكردادم پس از شنیدن این مطلب ، آن خانم مسیحى فكرى كرد… و سپس با چهره اى درخشان گفت : من تا بحال این گونه نشنیده بودم … شما بسیار جالب بیان كردى ، و اكنون اسلام را می پذیرم.
 نظر دهید »

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • بانک مقالات
  • کتاب
  • بانک احادیث و جملات بزرگان
  • سخنرانی ها
  • معرفی پایگاه ها
  • کلیپ ها صوتی و تصویری
  • دلنوشته و یادداشت های کوتاه
  • حوزه نقد و تحلیل
  • شعر و ادبیات غیر داستانی
  • مصاحبه ها و گزارش ها
  • جهت اطلاع
  • تصاویر و پوستر

آمار بازدید

  • امروز: 1068
  • دیروز: 1291
  • 7 روز قبل: 2914
  • 1 ماه قبل: 5010
  • کل بازدیدها: 176072

خبرنامه

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس